مهلکات پانزده‌گانه حکمرانی ما!
مقاله‌ای در تحلیل وضعیت جمهوری اسلامی ایران

مهلکات پانزده‌گانه حکمرانی ما!

در این مقاله می‌خواهم به چند سوال بپردازم. سوال نخست، «انقلاب به دنبال چه بود؟»، بنیاناً اشتباه است زیرا انقلاب رویداد اجتماعی‌ـ‌سیاسی بسیار بزرگی است که برآیند اعمال و اقدامات سیاسی تعداد زیاد یا بسیار زیادی از انسانها است. انقلاب موجود خودآگاه یا ذیشعوری نیست که بتوان سوال کرد: انقلاب(انقلاب اسلامی) به دنبال چه بود؟ همچنان که بعدا خواهیم دید این نکته فوق‌العاده مهم و پردلالت است.

اشتباه دوم و مرتبط با اولی اینست که برای انقلاب(انقلاب اسلامی) ماهیت، ذات، سرشت، و یا جوهری بتراشیم و سپس با موتور محرکة مجموعة آمال و امیال و آرمانهای خود در آسمان‌های بیکران تخّیلات، پروازی فلسفی کرده برای آن ماهیت و ذات ازلی و ابدی و بعضا الهی قائل شویم.

اشتباه سوم و بسیار رایجِ عاقبت‌سوز اینست که آن ماهیت یا ذات و سرشت خودساخته را به نهادهای نظام و شیوة حکمرانی و به حاکمان بچسبانیم، بطوری که تصور شود ممیّزات نظام و حکمرانی و حاکمان بنحو تمییزناپذیری همان انقلاب است. به عبارت موجزتر، نظام و حکمرانی و حاکمان یعنی انقلاب!

به تفصیل بیشتر، «انقلاب به دنبال چه بود؟» سوالات بسیار نابجایی را در دل خود می‌پروراند و می‌زاید، از قبیل: «انقلاب برای ما چه کرد؟»، «انقلاب چه سودی برای ما مردم داشت؟». گویی انقلاب موجودی است ذیشعور و اراده‌مند که مستقل از خواست و اراده و اقدامات یا مبارزات مردم و رهبران‌شان، از عرصه‌ای بیرون از ایران وارد شده و اهدافی داشته که متاسفانه به اهدافش نرسیده و یا به کمی از اهدافش رسیده. امیدوارم خطاآمیزی و خطاانگیزی این قبیل نگرشها که برای انقلاب وجودی مستقل و ماورای فرهنگ سیاسی و عرصة سیاستِ ما فعالان سیاسی قائل می‌شود بقدر کافی روشن باشد.

تا اینجا تحلیلم از انقلاب عمدتا جنبة سلبی داشته است. اینک لازمست ایجاباً اضافه کنم که انقلاب اسلامی محصول یا برآیند مبارزات و فعالیت‌های کم یا زیاد بسیاری از افراد و اقشار و طبقات ملّت است که اهداف و آرمان‌هایی را از سالها پیش تعقیب می‌کرده‌اند. بخشی از این برآیند در مقطعی ـــ سال 57 ـــ بخشی از موانع بزرگ تحقّق آن آرمانها ـــ رژیم فاسد شاه ـــ را از سرراه برمیدارد. ”رژیم شاه باید برود“، هدفی سلبی و کوچک اما ناگزیر و بسیار ضروری آن مبارزات چندین ده ساله بود. ”سقوط رژیم شاه“ نه تنها انقلاب نیست که از آرمانهای بزرگ انقلاب هم محسوب نمی‌شود، اگر چه گام کوچکی است که برای تحقق آن آرمانها لاجرم باید برداشته میشد. یکی از اشتباهات بسیار بزرگ و رایج در این چهل و چهار ساله اینست که انقلاب معادل سقوط رژیم شاه دانسته شده، در حالیکه آرمانهای بزرگ انقلاب ـــ استقلال، آزادی، حکومت عدل اسلامی ـــ که تدریجاً در جریان مبارزات چندین دهة مبارزان تقویم شده بود راه بسیار دراز و موانع بسیار سترگی پیشِ روی خود داشت. راهی که بسیار ناچیز طی شد و در مواردی عقب‌گردهایی هم کرد. باختصار تمام، فرهنگ سیاسی منحط استبدادیِ ضدّ مردمسالاری ضدّ جمهوریتیِ اشرافیِت‌سالارانة غارتگرانة میراث دوره سلطنتی نه تنها حذف نشد که از جنبه‌هایی صورتبندی دینی یافته، شرعی‌سازی هم شد.[1]

سالیانی است که برای اجتناب از این اشتباهات بزرگ و مهلک، اولا قائل شده‌ام که سقوط رژیم شاه تنها اولین گام انقلاب است. ثانیا و بسیار مهمتر، تلاش کرده‌ام برای اجتناب از اشتباهات سه‌گانة فوق‌الذکر، تا آنجایی که ممکن بوده، بعوض ”انقلاب“ از ”آرمانهای انقلاب“ سخن بگویم تا از ملعبه‌شدن انقلاب و دستخوش امیال و مطامع سیاستمداران شدنِ آن ممانعت کنم. روشن است که ”آرمانهای انقلاب“ و نهضت مردم ایران برای استقلال و آزادی و حکومتی عادلانه لنگرگاهی برای مفهوم انقلاب و نهضت ملت ایران فراهم میکند، لنگرگاهی که ثبت در تاریخ است و نمی‌تواند بسهولت مصادره به مطامع و امیال پلید امروز و فردای رجالی شود. لازمست بیدرنگ اضافه کنم که در اینجا، همچون همه جا، این امکان وجود دارد تا آن ”تاریخ“ مجددا بگونه‌ای بازسازی و روایت شود تا مطامع و منافع حاکمان متکاثر ثروت و قدرت را تامین کند. این بازتاریخنگاری کاری است که اگر در همة انقلابها و نهضت‌های به کرسیِ قدرت رسیده رخ نداده باشد در اکثر آنها کم‌یازیاد صورت گرفته است. و لذاست که اصرار دارم در اکثر مواضع ممکن از ”آرمانهای انقلاب“ سخن بگویم و نه از انقلاب.

سوالی که نوعا در این عرصه مطرح می‌شود اینست که چه چیزی موجب تداوم انقلاب می‌شود؟ این سوال هم مانند سوالات کلیشه‌ایِ بد و غلط صورتبندی‌شده‌ای است همچون ”انقلاب به دنبال چه بود؟“. این سوال برای انقلابْ وجودی مستقل و قائم به خود قائل می‌شود و حال آنکه ابداً چنین هویتی ندارد که تداوم آن موضوعیتی داشته باشد. ما می‌توانیم از چگونگی و میزان تحقّق آرمانهای انقلاب سوال کنیم. می‌توانیم از میزان پایبندی حاکمان و مقامات نظام به آرمان‌های انقلاب سوال کنیم. به همین ترتیب، می‌توان و باید از سیاستها و راهبردهای مقامات مختلف نظام از جهت تضعیف یا تقویت آرمان‌های انقلاب سوال کنیم. به عبارت شفاف‌تر، به عوض سوال از چه چیز موجب تداوم انقلاب می‌شود باید اولاً سوال از چیستی آرمان‌های انقلاب کرد و ثانیاً از اینکه چه میزان جمهور مردم، همان کسانی که جریان اعتراضی گسترده‌ای بنام انقلاب را بوجود آوردند، از تحقّق آن آرمان‌ها رضایت نسبی دارند و خواهان تداوم نظامی هستند که متکفّل تحقّق آن آرمان‌هاست. لازمست بیدرنگ اضافه کنم که ”نظام“ هم همچون ”انقلاب“ مفهومی است که باید مورد بازنگری قرار گیرد. نظام خوبست یا بد، موفق است یا ناموفق، و هکذا، سوالاتی است بسیار مبهم و در نتیجه پاسخ به آنها هم، به تبع، از آن ابهام و غبارآلودی رنج می‌برد. باید ابتدا برای خود روشن کنیم منظورمان از نظام چیست. آیا مراد نهادهای مختلف حکومت‌اند؟ و یا مقامات و مدیران؟ و یا قانون اساسی؟ و یا سیاستها و رویه‌ها و هنجارهای حاکم؟ و یا اَبَرسیاست‌ها و اَبَربینش‌هایی است که بر فراز آن نهادها، مقامات، قانون اساسی، و سیاستها و رویه‌ها و هنجارهای حاکم قرار دارد و به آنها روح و جان می‌بخشد؟ و یا مجموعه‌ای است مرکب از برخی از مقولات فوق؟ به کرات شنیده می‌شود که این یا آن رجل از نظام عبور کرده در حالیکه وقتی با انظار و تحلیل‌هایش مواجه می‌شویم آشکار می‌شود که وی نسبت به برخی مقولات فوق‌الذکر نگاه حذفی ندارد. ضمن اینکه برخی از نهادهای نظام را بنیانا قبول ندارد، نسبت به برخی دیگر صرفا خواهان جرح و تعدیلی کم و بیش است. برایم ابدا روشن نیست که فردی که هیچیک از مقولات فوق را قبول ندارد و قائلست که بالکل نظام را قبول ندارد آیا بدرستی می‌فهمد که دقیقا چه می‌گوید؟ و آیا بوضوح می‌داند چه می‌خواهد؟ آری! می‌توان به تمام یا برخی از نهادهای نظام کم یا زیاد انتقاد داشت، می‌توان برخی یا بسیاری از نهادهای نظام را بنیانا مخلّ و مضرّ برای حاکمیت عادلانه و جمهوریت و مردم‌سالاری دانست و خواهان حذف آنها بود. می‌توان برخی یا بسیاری از مقامات و مدیران نظام را نالایق و بلکه فاسد و مفسد دانست و خواهان عزل‌شان بود. می‌توان همچنین به برخی یا بسیاری از اصول قانون اساسی انتقاد داشت و خواهان حذف یا جرح و تعدیل‌شان بود. اما قائل‌شدن به اینکه نظام بالکل ویران است و حذف‌شدنی، و یا بالکل آباد است و ستودنی، فقط می‌تواند از عدم آشنایی قائل آنها از امر حکمرانی خبر دهد.

گفتیم که به عوض سوال از ”چه چیز موجب تداوم انقلاب می‌شود؟“ باید اولا از چیستی آرمان‌های انقلاب سوال کرد و ثانیاً از میزان رضایت نسبی جمهور مردم از تحقّق آن آرمان‌ها، آرمان‌هایی که نظام متکفّل تحقّق آنهاست. ”استقلال“، ”آزادی“، و ”حکومت اسلامی“ سه شعار کلان عموم مردم در سالهای مشرف به گام اول انقلاب است. این سه شعار در واقع تبلور آمال و امیال عموم اقشار و طبقات ملت ایران بود. آمال و امیالی چون:

  1. 1. فرمانبرداری و پاسخگویی حاکمیت به ملّت، نه به اجانب و دول ديگر.
  2. بهره‌مندی از آزادي نقد و نقادي از رفتارهاي سؤء مسئولان و سياست‌هاي ساحات مختلف حکمرانی.
  3. آزادی تجمعات و رهپیمایی‌های اعتراضی علیه نهادهای مختلف حاکمیت.
  4. آزادی تشکیل و فعالیت تشکلها و احزاب سیاسی.
  5. مقابلة جدی و شفاف با هرگونه حيف و ميل و غارت اموال عمومي از سوي حاكمان.
  6. توزیع عادلانة ثروت و قدرت.
  7. محو و نابودی انواع تبعيضات و برتري‌جويي‌ها از سوی مقامات و سرمایه‌داران بزرگ.
  8. اختلاس و ارتشاء و فساد اقتصادی و سیاسی از تمام سطوح عرصة حکمرانی زدوده شود.
  9. شايستگي‌ها و تلاش انسان‌ها مبناي بهره‌مندي آنها از مواهب مختلف شود.
  10. فقر و محروميت از سيماي جامعه رخت بربندد.
  11. ایستادگی در مقابل قلدري‌ و زورگويي‌هاي مستكبران خارجي.
  12. حمایت از ملل محروم و به استضعاف‌كشيده در مقابل مستكبران.
  13. هيچ صنف و قشر و طبقه‌اي مصون و معاف از حسابرسي عمومي و نقّادي نباشد.
  14. ارزش‌هاي اسلامي در تمام عرصه‌ها محقّق شود.

پیشتر در مناسبت‌هایی گفته‌ام که برای عموم مردم نه استقلال و نه آزادی هرگز جایگاه بسیار ملموس، جدّی، و حساس حکمرانی عادلانه را نداشته و منتظَر است که کماکان نداشته باشند.[2] عموم ملّت ایران، اعم از طبقات محروم و مستضعف و طبقات تحصیلکرده و مبارزان سیاسی، عموما تعرض نهادینه‌شده و بدون مجازات به بیت‌المال، تبعیضات گسترده، حقکشی‌ها در بهره‌مندی از امکانات و منابع ملّی، و اشرافیگری اقتصادی و سیاسی اصحاب دربار زروزور ستم‌شاهی را در تجربة زیستة خود در آن دوران داشتند و نسبت به آن دردمند و رنجور و بعضا معترض بودند. اما استقلال و آزادی‌های سیاسی بیشتر و یا حتّی عمدتاً مسئلة طبقات تحصیلکرده و مبارزان سیاسی بود و، به اعتقاد من، کماکان هست. اگر هم طبقات مستضعف نسبت به آرمان آزادی احساسی هم داشتند بیشتر در حد خفقان و وحشتی بود که ساواک ـــ سازمان اطلاعات و امنیت کشور ـــ آرام و بی‌سروصدا در دل مردم افکنده بود. اگر همین طبقات فراگیر مستضعف از نقش ژاندارمی رژیم شاه برای استکبار جهانی احیانا خبری اجمالی هم میداشتند، برایشان نه دردناک بود و نه چندان در اولویت خواسته‌ها و آمال‌شان. با این اوصاف، نباید فهم این نکته‌سنجی دشوار باشد که رویهمرفته برای جمهور مردم رفع تبعیضات در ساحات مختلف، رفع و دفع جدّی و بدون کمترین مماشات هرگونه تجاوز به بیت‌المال، مقابله با هرگونه اشرافیگری، و توزیع عادلانه و رویهمرفته برابرانة امکانات و منابع ملّی نخستین و بزرگترین و مهمترین خواسته و آرمان محسوب می‌شود.

با این مقدمة تمهیدی، اینک لازمست از خود سوال کنیم خواص مردم در آن سالهای منتهی به برداشتن گام اول انقلاب از شعار ”حکومت اسلامی“ که در یکی از مصاحبه‌های امام خمینی در پاریس غیرمنتظرانه تبدیل به ”جمهوری اسلامی“ شد، چه فهم و تلقّی‌ای داشتند؟ در مقالات دیگری این موضوع را کاویده‌ام و لذا در اینجا به فراخور نیاز بحث باختصار تمام بدان می‌پردازم. بلاتردید در آن سالها، محتمل‌ترین و منتظَرترین اثر رسالة ولایت فقیه است. اگر این رساله را برای یافتن پاسخ به سوال حکومت اسلامی دارای چه ارکان، اصول، ابرسیاستها، و ابربینش‌هاست با دقت بخوانیم آنگاه درمی‌یابیم که آن اثر اساسا معطوف به تشریح چیستی حکومت اسلامی و نظامات و راهبردهای آن نیست. آن اثر دو هدف اصلی و عمده را تعقیب می‌کند. یکی استدلال فقهی و نقلی برای ضرورت تشکیل حکومت اسلامی، و دوم برای اینکه نشان دهد حکومت اسلامی یعنی ”حکومت فقیهان“. سایر آثار یا اساسا مربوط به حکومت اسلامی و نظامات آن نمیشد و یا غالبا در سطح حمد و ثنای حکومت اسلامی باقی مانده بود. به بیانی شفاف‌تر، اگر اظهارات رهبران را ملاک قرار دهیم هیچکس تلقّی روشن و یا حتّی سایه‌روشنی از اصول و ارکان حکومت اسلامی نداشت.

و اما عامّة مردم! آنها بطریق اولی تلقّی و فهم روشنی نداشتند مگر آنچه طی سالهای مدیدی، آنهم بطور جسته‌وگریخته و بندرت، حرف و حدیثی از نحوة حکمرانی امیرالمومنین شنیده باشند. با این وصف، با توجه به تجربة تلخ و عسرت‌بار عموم مردم از حکمرانی ستم‌شاهی، تلقّی ضمنی مردم از حکومت اسلامی، حکومتی بود که در آن محرومیت محرومان، تجاوز حاکمان و وابستگان آنها به بیت‌المال، تبعیضات متعدد در بهرهمندی از ظرفیتها و منابع مختلف ملّی، و هرگونه اشرافیت بالکل معدوم و منتفی می‌شود. برای فهم بهتر فضای آن دوران مناسب است سخنرانی امام در مدرسة فیضیه در 10 اسفند 57 دربارة مجانی کردن آب و برق و اتوبوس برای مستضعفان را ملاحظه کنیم.

پیش از اینکه به میزان رضایتمندی جمهور مردم از نظام و در نتیجه به چگونگی تداوم نظام بپردازیم لازمست دو نکتة اغلب مغفول اما بسیار بنیانی را به تحلیل بشکافم. در سالهای اخیر بکرّات شنیده می‌شود که اگر نسلهای متولد دهه‌های ده و بیست و سی و چهل خواهان انقلاب بودند نسل امروزه دیگر آن آمال و امیال را ندارد و دلیلی هم وجود ندارد که نسل موجود خود را متعهد و مقید به خواسته‌ها و آرزوهای نسلهای پیشین کند. نکتة اول اینست که علی‌المبنا این سخن حق و عادلانه‌ای است که نمی‌توان و نباید از نسل‌های بعدی انتظار قبول آمال نسل‌های قبلی را داشت. هر نسلی ارزشها و بینشها و آمال خود را دارد و اگر بنا باشد به ارزش‌ـ‌بینشها و آمال نسلها احترام گذارد نمی‌توان استثناء گذاشت و آمال نسلی را بر نسل دیگر رجحان و اولویت بخشید. ”نباید“ از نسلهای بعدی انتظار داشت چون توجیهی برای آن انتظار وجود ندارد. و ”نمیتوان“، زیرا آن انتظار در عمل و بتدریج منجر به اکراه و اجبار و استبداد می‌شود. نکتة دوم اینست که مگر نسل‌های قبل از گام اول انقلاب چه آمال و امیالی داشتند که گفته می‌شود نسلهای امروزه خواهان آنها نیستند؟ فوق‌العاده سرنوشت‌ساز است که میان آنچه نسل پیشاانقلاب می‌خواسته و آنچه تدریجا در پساانقلاب از جانب مقامات نظام و بویژه طبقة روحانیتِ بقدرت‌رسیده نهادینه و تحقّق‌یافته، بدقّت تمییز و تفکیک کنیم مبادا تصور شود ـــ که متاسفانه اغلب چنین تصور می‌شود ـــ که فعالان سیاسی و عامة مردمِ پیشاانقلاب همین سیاستها و بینش‌های مضمرِ اعمال‌شدة فعلی را خواهان بوده‌اند. به عبارت دیگر، چنانچه نسلهای امروز بتوانند خود را از چنبرة تبلیغات نظام و هم از سیطرة تبلیغات ضدانقلاب داخلی رها کنند و تلاش کنند آمال و امیال نسلهای پیشاانقلاب را بدرستی بازیابی کنند درخواهند یافت که خواسته‌های پدران و اجدادشان رویهمرفته همانند آمال آنهاست.

به تاکید تمام باید تصریح کرد که نه فقط عامّة مردمِ پیشاانقلاب، همان اکثریت مستضعف، هیچگاه خواهان هیچیک از ابربینشها و ابرسیاستهای ویرانگرِ ضدعدالتیِ افسادیِ اشرافیت‌‌پرورِ فقرومحرومیت‌زایِ راهبردی نظام نبودند که به جرات میتوان گفت هیچ یک از فعالان سیاسی و رهبران را هم نمیتوان تصور کرد حتّی به یکی از بینشها و ابرسیاستهای راهبردی امروز نظام باوری داشتند. اما آن راهبردهای نانوشتة نامصرّح چیستند:

  • ابربینش راهبردیِ نظام مقدس است.
  • نظام خطاناپذیر و فساد‌ناپذیر است.
  • ابربینش راهبردیِ نظام یعنی مقامات نظام.

4ـ ابربینش مقامات و نهادهای نظام مصون از خطا و فسادند.

5ـ ابرسیاست مصونیت مقامات نظام از نقد و نیز تعقیب قضایی.

6ـ ابرسیاست راهبردی پنهانکاری.

7ـ ابربینش راهبردی صغارت‌پذیری(همان ولایت‌پذیری) مردم.

8ـ ابرسیاست راهبردی تضعیف منظم و مستمر جمهوریت و مردم‌سالاری، و کاهش فزایندۀ قدرت سیاسی مردم توسط مقامات قدرتمند نظام، از جمله از طریق ایجاد شوراهای عالی فراقانونیِ بلانظارت.

9ـ ابرسیاست راهبردی پیوند اعتبار و قدرت و امنیت نظام به اعتبار و قدرت و امنیت مسئولان سطوح بالای نظام و در نتیجه، پنهان‌سازی و لاپوشانی مداوم فساد و مفسدان نظام و، به تبع، بیزار و متنفرکردن عموم مردم از عرصۀ سیاست و از نظام.

10ـ ابرسیاست راهبردی امنیت را عمدتاً در قدرت نظامی و انتظامی و اطلاعاتی و قضایی دیدن.

11ـ ابرسیاست راهبردی منظم و مستمر تبعیض در بهره‌مندی از مواهب و امکانات ملّی.

12ـ ابرسیاست راهبردی هماهنگ در اختفای هر چه بیشتر اطلاعاتی که انتشار آنها لازمۀ مقبولیت و مشروعیت هر چه گسترده‌تر نظام است. این ابرسیاست به آرامی و بسیار تدریجی امنیت را نرم‌افزارانه از درون فرسوده و نابود می‌کند.

13ـ اَبَرسیاست معافیت تعداد قابل توجهی از نهادهای اقتصادی، تجاری، مالی، و رسانه‌ایی بسیار بزرگ از هر نوع حسابرسی و نظارت نهادهای عمومی و رسانه‌ای.

14ـ اَبَرسیاست راهبردی نهاد قضایی را تابع مصلحت‌اندیشی‌های سیاسی و جناحی کردن و آن را تبدیل به ابزاری در خدمت دربار زروزوروتزویز نمودن.

15ـ ابرسیاست راهبردی تبعیض مستمر و منظم میان روحانیان و غیر روحانیان در عرصة سیاست و حکمرانی.

حقّ اینست که بلافاصله اضافه کنم برغم اینکه در مکتوبات و گفتار رهبران و فعالان سیاسی شناخته‌شدة وجیه‌الملّه کمترین اَماره و اشارتی به هیچیک از مهلکات پانزده‌گانة فوق نشده امّا هیچ بعید نمی‌دانم که بتوان با تحلیل‌های موشکافانه بذر برخی از آنها را بطور ضمنی در برخی از انظار و بینش‌های برخی از رهبران یافت. برآیند بخشی از آن مهلکات عبارتند از تضعیف شدید مردم‌سالاری و جمهوریت، بیزار و بیگانه‌کردن عموم مردم از نظام و سیاست‌ورزی و عرصة سیاست، فساد مالی و سیاسی در بسیاری از لایه‌های مختلف نظام، نهادینه‌شدن رویه‌های استضعافی و فقرزا، و بوجودآمدن نهاد پنهان و پرقدرتی بنام دربار زروزوروتزویر. در این موقف فرصت نشان دادن چگونگی تبعات و نتایج آن مهلکات پانزده‌گانه نیست. در مقالات و مصاحبه‌ها و یادداشتهای متعدد، بسیاری از این مهلکات را طی سالیانی موشکافی کرده‌ام.

امیدوارم با این تحلیل روشن شده باشد که اولا عامّه و خاصّة مردم، همان نسلهای متولد دهه‌های ده و بیست و سی و چهلِ پیش از انقلاب به هیچوجه نه تنها خواهان این شرایط اجتماعی و اقتصادی و نحوة حکمرانی نبودند که بر عکس، با کثیری و بل اکثریتی از سیاستهای راهبردی و نتایج مهلک آنها مخالف بودند. از جمله نکات‌ مهم مُنطوی در این تحلیل اینست که چنانچه برای نسل‌های امروزة مدعی نفی انقلاب آشکار شود که این شیوة حکمرانی و این روند فقرزای استضعافیِ اشرافیت‌زا هیچ نسبتی با آرمانها و امیال نسل‌های انقلاب‌کرده ندارد آنگاه آن سخن بسیار معروف‌شده دربارة تعارض میان آمال و امیال دو نسل پیشانقلاب و پساانقلاب بنیاناً مضمحل و منتفی می‌شود.

در مناسبت‌های مختلف پیشتر گفته‌ام که بنده ابداً منکر برخی از دستاوردهای نرم‌افزاری و سخت‌افزاری نظام در این چهل و اندی سال نیستم و به برخی از آن دستاوردها افتخار هم می‌کنم لیکن با توجه به تجربة زیستة ناگوار و پررنج و عسرت هر دو نسل پساانقلاب و پیشاانقلاب، و انحصار و انسدادی که در عرصة سیاست بوجود آمده، ضروری و بل حیاتی می‌دانم که نظام برای تداوم حیاتش بسرعت در آن مهلکات پانزده‌گانه، که از مقوّمات اصلی شیوة حکمرانی جاری است، تجدیدنظر بنیانی کند.

”والسلام علی من اتبع الهدی“

25/11/1401

 

 

[1] . برای شرح این شرعی‌سازی، ر.ک. به مقالة موانع جمهوریت، مردم‌سالاری، و تحزب، ماهنامة نسیم بیداری، سال یازدهم، شمارة 96، تیر و مرداد 1399. و برای شرح بخشی از آن فرهنگ، ر.ک. به مقالة کالبدشناسی فرهنگ سیاسی معاصر، در کتاب خلاف جریان(یک)(تهران، انتشارات سورة مهر، 1389) از همین قلم.

[2] . برای آمال و آرمانهای ملموس‌تر مردم که در آن سه شعار متبلور شده‌اند، ر.ک. به مصاحبة ”گفتمان انتقادی درون انقلاب“، خبرگزاری فارس، مورخ 18/11/1395.

به اشتراک بگذارید : | | |