
ارزیابیام نسبت به ورود طلاب به دانشگاه نخست این است که این مسئله و اقبال از آن را تأیید میکنم و مانند بعضی آن را توهم و تصور نمیدانم. نوعاً طلبهها رشتههای مرتبط با دروس حوزویشان را در دانشگاهها میخوانند مانند الهیات و شاخههای مختلف آن اعم از فقه و مبانی آن، علوم حدیث، علوم قرآنی، فلسفه و کلام و غیره. به ندرت هم پیش میآید که طلاب، علوم اجتماعی یا علوم سیاسی یا جامعهشناسی بخوانند.
اما از خودمان باید بپرسیم که چه وحدتی میان حوزه و دانشگاه رخ میدهد که برخی از طلاب در برخی از رشتههای دانشگاهی تحصیل میکنند؟ خیلی ساده بگویم اتفاقی که میافتد این است که ایشان دروس حوزوی را میخوانند ولی تعامل جدی آن دروس را با مباحث جامعهشناسی، علوم سیاسی یا علوم اجتماعی درک نمیکنند، چون حوزه یک مجموعه خاصی دارد و دانشگاه هم مجموعه خاص دیگری و این دو مجموعه تعاملی با هم پیدا نمیکنند.
در مورد دوم، یعنی تدریس برخی دروس دانشگاهی در مدارس و مراکز حوزوی، من خودم در برخی موارد شاهد بودهام که از تهران بعضی از اساتید را با ماشین به قم میبرند تا در این مراکز تدریس بکنند. آن اساتید، ریاضی، اقتصاد خرد یا کلان، فلسفه غرب و موضوعات دیگر را تدریس میکنند و آن مدارس هم دروس دانشگاهی را میخوانند و دوره دانشگاهی را میگذرانند. ممکن است از خودتان بپرسید که این چگونه وحدتی میان حوزه و دانشگاهی است؟ یک استاد دانشگاهی از تهران به قم میرود، ریاضی، اقتصاد، فلسفه و… درس میدهد و دروس غربی در حوزه و مراکز حوزوی تدریس میشود! در کجای این قضیه تعامل بین حوزه و دانشگاه صورت میگیرد؟
اما درباره تدریس دروس معارف اسلامی در دانشگاهها، نمیدانم شما چه تجربهای در این باره دارید. چون دروس شما اکثرشان اسلامی است لذا شاید خیلی متوجه نشوید که تدریس معارف اسلامی در دانشگاهها یعنی چه؟ چرا که شما دانشجویان علوم اسلامی هستید مثل دانشگاه امام صادق (ع) و علوم رضوی مشهد.
شما نمیتوانید قضاوت کنید که تدریس این دروس به عنوان دروس اجباری در دانشگاهها چه حاصلی داشته است؟ برای درک این مسئله بهتر است دیدگاههای دوستانتان را در دانشگاههای تهران، صنعتی امیر کبیر، علم و صنعت، اصفهان و… درباره این دروس جویا شوید. آنها خواهند گفت: دروس نمرهآور، رفع مشروطی و رفع خستگی و گاهی هم تعبیرات زننده و نامناسب برای این دروس به کار میبرند. یعنی اینکه این دروس به عنوان حقیرترین دروس دانشگاهی مطرح شده است. شما رشتهها و دانشگاهتان را نگاه نکنید. حساب شما جداست! باید به این پرسش پاسخ داده شود که دروس معارف اسلامی چه جایگاهی برای بچههای مسلمان در دانشگاهها پیدا کرده است؟ این بچهها ارمنی، یهودی یا غیر مسلمان نبودند و نیستند. متأسفانه این دروس طوری جا افتاده است که دانشجویان باید از آن نمره به دست بیاورند. کلاس این درسها، جای خنده و شوخی است، کلاس جیم فنگ و بیخیالی است، همان اصطلاحاتی که اکثر دانشجویان به کار میبرند. تعابیر بسیار موهنی برای دروس معارف به کار میرود. به دانشجویی که صد واحد مهندسی، پزشکی، حسابداری و فلسفه میخواند، حدود ده واحد دروس معارف میدهند تا به صورت اجباری بگذراند، این یعنی چه؟! آیا اینها تعاملی با فیزیک و شیمی، دروس فنی و مهندسی و پزشکی دارد؟! آیا تأثیر متقابلی دارد؟! آیا معارف اسلامی نفوذی در این دروس دارد یا نه؟ آیا این دروس بر کسانی که مهندسی یا جامعهشناسی یا رشتههای دیگر را میخوانند تأثیر میگذارد؟ نه برای دانشجو و نه برای اساتید، چنین چیزی وجود ندارد و حتی ممکن هم نیست.
حال به مورد چهارم بپردازیم. حدود بیست و اندی سال پیش، عزیزان و دلسوختگانی به نیت وحدت حوزه و دانشگاه دانشگاهی تأسیس کردند که هم دروس اسلامی، البته نه به صورت دو سه واحدی بلکه به صورت خیلی جدیتر، تدریس شود و همزمان دروس تخصصی آن رشته مانند مدیریت، علوم سیاسی و غیره نیز تدریس شود. اسم این دانشکدهها را هم دانشکده معارف اسلامی و اقتصاد، دانشکده معارف اسلامی و علوم سیاسی و غیره گذاشتند. فکر مؤسسان این مراکز این بود که به نوعی، در ذهن دانشجویانی که به این مراکز وارد میشوند، این دو مجموعه پیوند بخورد و این دانشجویان بتوانند تولیدکننده علوم اجتماعی بومی، علوم سیاسی اسلامی، اقتصاد اسلامی، جامعهشناسی اسلامی شوند. امید و انتظار آنان، امید و انتظار بسیار پسندیدهای بوده و هست. اما بعد از ۲۵ سال متوجه شدیم که نه تنها آن انتظاری که داشتیم برآورده نشد بلکه به طور موثق و مفصلی بعضی از این بچههای مسلمان را سکولار کردیم. چرا این اتفاق افتاده است؟! برای اینکه استاد معارف اسلامی درس خودش را داده و رفته، استاد رشتههای خاص هم همین طور. دانشجوی جوان نوزده بیست ساله هم هر دو درس را به خوبی خوانده است اما این دروس یا با هم تعاملی نداشتند یا اگر داشتند خیلی کم بوده است. اگر از دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر بپرسید که نظر اسلام راجع به مسئله اختصاصی آن رشته چیست؟ میگوید نمیدانم. میگویید نمیدانم. اما این سؤال را از دانشجویان امام صادق (ع)، باقرالعلوم (ع)، مفید و غیره بپرسید، هزار آیه و حدیث برایتان میآورد و مفصل صحبت میکند، کم هم نمیآورد. اما وقتی از آنها بپرسید که اینها چه ربطی به اقتصاد یا علوم سیاسی دارد، میمانند. یعنی ما متدینترین بچههایمان را سخت سکولارشان کردهایم. سکولاریسم را آرامآرام در میان بچه مسلمانهایمان وارد کردهایم. زمانی که آنها بزرگ شوند، تشکیل خانواده بدهند، بچههای آنها از آن سکولارها خواهند شد. این فرد دچار بدفهمی شده و نمیتواند ربط اینها را بفهمد. بنابراین آن عدهای که فکر میکنند این مورد یکی از تجلیات وحدت حوزه و دانشگاه است من به واقع عکس آن را به شما ثابت میکنم. این دانشگاهها و مراکز، نطفههای اساسی، جدی و ساختارمند ایجاد سکولاریسم هستند! اگرچه هدف و نیت ما ابداً این مسئله نبوده است ولی حاصل، دو صد افسوس، این گونه شده است.
دربار ه سازمان سمت هم باید بگویم که به عنوان یکی از نمودهای وحدت حوزه و دانشگاه مطرح و معرفی میشود اما اشتباه نشود فکر نکنید که با آنها مشکلی دارم، نه. زیرا بنده با سازمان سمت و مسئولان آن ارتباط نزدیک دارم و کتابهایم را به سازمان سمت میدهم و ترجیح میدهم که جایی دیگر هم ندهم. شما آثار آنها را نگاه کنید و بگویید که چه وحدتی رخ داده است. آیا نگاه کردن آثار کار دشواری است؟ آثار آنها را در هر حوزهای که دوست داریم اعم از مدیریت، جامعهشناسی، علوم سیاسی و… نگاه کنید. میبینید که اکثر این کتابها یا ترجمه منابع غربی است یا اقتباس و تألیفی است با همان نگاه و رویکرد غربیها. کتابهای بومی در زمینه جامعهشناسی در چارچوب اسلامی نوشته نشده است. در اقتصاد، مدیریت و غیره هم همین طور است. ما عمدتاً بر اساس قوانین صندوق بینالمللی پول، سیاستهای اصلی اقتصادی پولی و مالی کشورمان را اداره میکنیم. این طور نیست که نظریهپرداز اقتصاد اسلامی، جامعهشناسی اسلامی و علوم اجتماعی اسلامی اینجا نشسته است و راجع به مسائل مربوط نظریهپردازی کرده است. من مخالف این هستم که برای خوش آمد عدهای کف بزنیم، سوت بزنیم و بگوییم ان شاء الله همه چیز خوب است و کارها رو به راه است! این صحبتها و انتقادات باید در محافل دانشگاهی مطرح شود. باید صحبت کرد تا متوجه شویم کجای کاریم؟ چه داریم و چه داریم میکنیم؟ بانک جهانی پول برای خودش برنامه دارد و سیاستگذاری میکند اما ما هم داریم مثل آنها عمل میکنیم. یعنی بهرغم آن همه شعار و ادعا به سیاستهای آنها عمل میکنیم. بیرون از این اتاق و فضای دانشگاه که این مسائل گفتنی نیست. اهل علم باید این مسائل را بگویند و چالشها را تجزیه و تحلیل کنند. ما باید از سر غیرت و ارزشمداری اسلامی به فکر چاره باشیم.
قسمت بعدی این سخنرانی: سکولاریسم یعنی همین!
قسمت پرسش و پاسخ: نظریهپردازی یعنی این…