1. این بیان رهبری درباره اینکه اساتید فرماندهان جنگ نرم هستند به چه معناست؟

پاسخ: بسم‌الله و بالله و فی سبیل‌الله و علی مله رسول‌الله. البته درست و شایسته این است که مراد و مقصود رهبری را باید از خود ایشان سؤال کرد. لیکن اگر مقصود شما این است که بنده از این موضوع چه برداشتی دارم آنگاه در نخستین گام باید روشن کنیم که مرادمان کدام اساتید هستند. واضح است که در جامعه‌ی علمی ایران ما دو دسته اساتید داریم: دانشگاهی و حوزوی. لیکن معمولاً و در اغلب عرصه‌ها مخاطب و منظور اساتید دانشگاهی هستند. و این عرف رایج می‌تواند به سهولت زمینه‌ساز سوءفهمی شود. یعنی، هرگاه هرگونه سخنی از اساتید بمنزله‌ی فرماندهان جنگ نرم گفته می‌شود ناخودآگاه اذهان عموم متوجه اساتید دانشگاهی می‌شود. و این البته می‌تواند منجر به این برداشت ناخودآگاه شود که اساتید حوزوی در عرصه‌ی جنگ نرم هیچ نقشی ندارند و یا، بدتر از این، نباید نقشی داشته باشند. در حالی که پرواضح است که اساتید حوزوی به نوبه‌ی خود مخاطبان ویژ‌ه‌ی خود را دارند، به گونه‌ای که در برخی عرصه‌ها و میدان‌ها اگر تأثیر و نفوذ ایشان بسیار بیشتر نباشد قطعاً کمتر از تأثیر اساتید دانشگاهی نیست. به‌نظر بنده خواه این تبعیض یا معافیت به‌منظور تخفیف و تضعیف حوزویان اعمال شود خواه به‌منظور مصونیت‌بخشی حوزویان از عرصه‌ی مطالبات عمومی، و نشاندن ایشان در عرصه‌ای استعلایی و نقدناپذیر، در هر حال سیاستی نابخردانه و خسران‌بار است. نابخردانه است از آن جهت که نهاد مهم و تأثیرگذاری از عرصه‌ی فرهنگ سیاسی و سیاست فرهنگی عزل و عقیم می‌شود. و خسران‌بار است از آن روی که اساتید حوزوی را در مسند و قلمرویی مطهر و منزه می‌نشانیم در حالی که آن‌ها نیز کمابیش در تقویت یا تضعیف این عرصه‌ها به واقع نقش دارند.

نکته‌ی مهم دیگر این است که آیا اساتید به واقع فرماندهان جنگ نرم هستند؟ به نظرم این سؤال پیچیده‌ای است و ابداً نمی‌توان یک پاسخ شسته‌رفته‌ی آری یا خیر به آن داد! به یک معنا که شاید در بادی امر خارق‌الاجماع به‌نظر آید: هم آری و هم خیر! زیرا، از طرفی، برخی از اساتید اصلاً و ابداً هیچ نوع کسوت فرماندهی در خود نمی‌بینند و نه حتی، پس از نشان‌دادن جایگاهشان، حاضرند چنین مقامی را برای خود قائل شوند و بپذیرند. و جالب این است که این داوری در مورد هر دو نوع اساتید حوزوی و دانشگاهی صادق است. به عبارت شفاف‌تر، آن‌ها هیچ رقم جنگ نرم، سخت، سرد، گرم، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، رسانه‌ای، بر سر قدرت و استیلا و یا آمال و آرمان‌هایی مطلقاً مطلقاً نمی‌بینند. و یا شاید هم تنزه‌طلبانه و عافیت‌طلبانه و خودخواهانه سعی می‌کنند نبینند. این قبیل اساتید نوعاً کم‌سواد و یا کم‌دانش هم نیستند. بیفزایم این قبیل اساتید در تقریباً تمام رشته‌ها و عرصه‌ها یافت می‌شوند. از طرف دیگر، آری زیرا می‌توان با تحلیل نشان داد که به حسب تأثیرگذاری بر نسل جوان مخاطب اساتید، عقیم‌ترین و نازاترینِ این قبیل اساتید که هیچ رسالت و وظیفتی فراتر از تدریس دروسی برای خود قائل نیستند، در واقع کم و بیش تأثیراتی از نوع نرم‌افزاری یا فرهنگی بر مخاطبان خود می‌گذارند. و این تأثیرگذاری به رغم خواست و اراد‌ه‌ی این قبیل اساتید است. و همین تأثیرگذاری ناخواسته و ناخودآگاه است که به رغم نفی صریح و علنی، پاسخ آن سؤال را به طرز تأمل‌انگیزی آری می‌کند.

  1. الآن چه نسبتی بین آنچه در واقع اتفاق می‌افتد و آنچه باید باشد وجود دارد؟ به عبارت دیگر اساتید چقدر در بزنگاه‌های فرهنگی و سیاسی انقلاب نقش خودشان را ایفاء کردند؟

پاسخ: اگر مراد از “نقش خودشان”، نقشی کاملاً تعریف و تحدیدشده است به گمانم نیاز است در اینجا درنگی طولانی کنیم و دربار‌ه‌ی چگونگی آن تعریف و تحدید تأمل کرده، بیندیشیم. اما اگر مقصود وظیفه‌ای فراگیر، غیرجناحی، و غیرحزبی است که متکی به سیاست‌های این یا آن حزب و دولت نباشد در این صورت باید اذعان کرد که چه در دانشگاه‌ها و چه در حوزه‌ها وضعیت بسیار اسف‌انگیز است. و نسبت میان آنچه باید اتفاق افتد و آنچه می‌افتد بسیار نحیف و ناچیز است. نه فقط در بزنگاه‌های حساس و بسیار مهم، که حتی در زمینه‌هایی که حساسیت خاصی هم وجود ندارد و چندان به گاو و گوسفند کسی هم صدمه‌ی مستقیمی نمی‌زند باز هم نوعی بی‌تفاوتی موج می‌زند. به عنوان نمونه، ظهور شبکه‌های اجتماعی مجازی، پدیداری بسیار جدید است که تأثیرات فرهنگی و سیاسی آن بسیار ناشناخته است. اینک از خود سؤال کنیم چه میزان اساتید مربوطه‌ی دانشگاهی و حوزوی دربار‌ه‌ی این پدیدار فراگیر و فراجناحی‌ـ‌فراحزبی دست به مطالعه و بررسی و سپس موضعگیری در عرصۀ عمومی زده‌اند؟ نیز، سیاست اقتصاد مقاومتی که برنامه‌ی اقتصادی کلان ملّی است چه میزان از جهت ابعاد نظری و عملی مورد تحقیق و تدقیق اساتید ذی‌ربط قرار گرفته است؟ و به عنوان دو موضوع بسیار حیاتی کاملاً فراجناحی‌ـ‌فراحزبی دیگر که بسیار قدیمی‌ترند خوب است از وحدت حوزه و دانشگاه، و نیز از جنبش نرم‌افزاری پرسش کنیم. بپرسیم چه میزان اساتید حوزوی و دانشگاهی به جد و مستمراً بدین موضوعات پرداخته‌اند؟ نکته‌ی بسیار مهمی که همین‌جا باید مورد تأکید قرار دهم این است که اظهار تأسف و تألم از این وضعیت دردی دوا نمی‌کند. مهم این است که خودِ این بی‌تفاوتی به موضوعات مبتلا‌به عمومی می‌باید مورد توجه و اهتمام پژوهشی و سیاست‌گذارانۀ نهادهای بالادستی حکومتی قرار گیرد. و این یعنی، وزارت علوم، فرهنگستان‌های متعدد، سازمان‌ها و مراکز سیاست‌گذاری و پژوهشی دیگر و در رأس آن‌ها شورایعالی انقلاب فرهنگی باید به این موضوعات مبنایی و بسیار تأثیرگذارِ برزمین‌مانده بپردازند. براستی چرا موضوعاتی که تأثیر ژرف و درازآهنگی بر حیات انقلاب اسلامی دارد باید مستمرا مورد بی‌اعتنایی و غفلت مراکز و شوراهای سیاستگذار بالادستی قرارگیرد؟

  1. طی سال‌های اخیر در چه جایی نقش فرماندهان جنگ نرم می‌توانسته تعیین‌کننده باشد ولی نبوده است؟

پاسخ: پیشنهاد می‌کنم برای پی‌بردن به عمق فاجعه‌ی نقش اساتید حوزوی و دانشگاهی در عرصه‌ی عمومی، سؤال را وارونه کنید: طی سالهای اخیر کجاها بوده که نقش فرماندهان جنگ نرم می‌توانست تعیین‌کننده باشد و به واقع هم تعیین‌کننده شد؟ توصیه می‌کنم در پاسخ چندان عجله هم نکنید! حوادث و رویدادهای مهم و کلان را مرور کنید و سپس تلاش کنید نقشی و حضوری از اساتید حوزوی و دانشگاهی را در آن‌ها بیابید.

 

  1. آیا در دانشگاه‌های داخل فرماندهان جنگ نرم جبهه دشمن هم داریم؟ با توجه به اینکه یکی از مصادیق تهاجم فرهنگی، تزریق روحیه ما نمی‌توانیم است، جایگاه اساتید در این جبهه و تقابل چیست؟

پاسخ: آری! از قضا در این مورد کم نیستند اساتیدی که به انحاء مختلف، آگاهانه یا ناآگاهانه، چنین نقشی را ایفاء‌می‌کنند، اساتیدی که علی‌الدوام بر طبل می‌کوبند که ما نمی‌توانیم، هر چه علم و تحقیق و توسعه است از آن فرنگیان است و بس، و کاری که ما می‌توانیم و باید انجام دهیم این است که از فرق سر تا نوک پا غربی و غربزده شویم. همین ماجرای فناوری هسته‌ای را ملاحظه کنید: در بحبوحه‌ی مذاکرات هسته‌ای با افرنگیان که در نتیجه‌ی آن بخش عمده‌ای از تأسیسات هسته‌ای ایران متوقف و یا مضمحل شده است و مشخصات و آدرس معادن اورانیوم و کارگاه‌های ساخت سانتریفیوژ و چرخنده‌های ایران به آمریکاییان اعلام شده و آن‌ها از تمام این اماکن و نیز از تمام انبارها و مکان‌های ذخیره‌سازی قطعات و مواد مربوط به تأسیسات هسته‌ای بازرسی به عمل آورده‌اند، و در مقابل هیچ‌یک از ارکان اصلی نظام تحریم‌ها برداشته نشده، و مقامات دولت برخلاف واقع از فروپاشی یا ترک‌برداشتن نظام تحریم‌ها سخن می‌گویند، کسانی پیدا می‌شوند که به نحو حیرت‌انگیزی نه تنها از عدم پیشرفت فناوری هسته‌ای در ایران سخن می‌گویند که جسارت‌ورزیده می‌گویند اساساً این فناوری هیچ دستاوردی نداشته و به لحاظ اقتصادی هم مقرون به صرفه نیست. ملاحظه کنید! چقدر عرصه‌ی عمومی سیاست در محیط‌های دانشگاهی و حوزوی باید خام و خواب و بلکه مرده باشد که چنین سخنانی بی‌هیچ واهمه‌ای ابراز شود و کمترین واکنشی را هم برنیانگیزد. اینها بدون جیره و مواجب برای اهداف و سیاست‌های خاورمیانه‌ای رژیم سلطه‌طلب آمریکا بهتر از ستون پنجمی عمل می‌کنند که آن رژیم با کلی برنامه‌ریزی و هزینه میتواند ایجاد کند. حبّ و بغض‌های جناحی و حزبی و نیز کین‌توزی‌های خود نسبت به این یا آن رجل سیاسی را لحظه‌ای بخاطر انقلاب اسلامی ایران و به حرمت تمام آن فداکاری‌ها، ایثارها، و جانبازی‌ها بایگانی کنید و از خود سؤال کنید کدام کشوری است که با امکانات بومی خود بتواند فناوری هسته‌ای را به سطح و جایگاهی مقبول، قریب‌الاستفاده، و بعضاً قابل بهره‌برداری در عرصه‌های انرژی، تشخیص و درمان پزشکی، داروسازی، کشاورزی، و صنعتی برساند و با این وصف، از آن فناوری صرفنظر کند؟ ایا آمریکایی‌ها، روس‌ها، فرانسوی‌ها، انگلیسی‌ها، ژاپنی‌ها، کره‌ای‌ها، و آلمانی‌ها چنین کرده‌اند؟ به‌راستی اگر فناوری هسته‌ای ما و تمام تلاش‌های دانشمندان ما هیچ سود و ثمره و حاصلی ندارد جز هزینه‌های سنگین بر دوش بودجه‌ی مملکتی، چگونه می‌توان تلاش و تقلاها و تحریم‌ها و این هماهنگی به زحمت‌حاصل‌شده‌ی آمریکایی‌ها و هم‌پیمانان اروپایی و عربی‌ـ‌نفتی‌شان برای اضمحلال و برچیدن آن را تبیین و توجیه کرد؟ نکند به‌راستی این همه جنب و جوش افرنگیان و برافراشتن رژیم تحریم و مذاکرات درون و برون دولت و کنگره آمریکا، اتحادیه اروپا، و شورای امنیت سازمان ملل نیز همگی توهمی بیش نباشد؟ محتمل است گفته شود و شاید هم گفته شده که فناوری هسته‌ای ایران و آثار گسترده‌ی آن توهم و بلکه دروغی بیش نیست و عمدتاً برای غرب‌ستیزی ساخته و پرداخته شده است! در این صورت، آیا بهتر نیست این وطن‌دوستان عاشق و دلباخته‌ی افرنگیان به دول منزه و معصوم آمریکایی و اروپایی بگویند که: عزیزان! آسوده‌خاطر باشید که فناوری هسته‌ای ایران خیالی و وهمی بیش نیست؟ همه‌ می‌دانیم که چقدر محبوبیت و مشهوریت دل‌چسب و دل‌انگیز است و برای آن می‌توان نه فقط آرمان‌های انقلاب و جانفشانی‌های شهدا، که منافع ملی و عزت و اقتدار ملی و وطن را نیز فدا کرد. اما یادمان باشد که این ارکستر سمفونی تمجید و ستایش‌ها و این صف پیوسته‌ی مشتاقان دنیا، نه چندان دیر، همچون ابری در آسمان محو و ناپدید می‌شود و آن گاه ما می‌مانیم و دستی خالی و دلی پر از حسرت و آه! و البته صفی پیوسته و طولانی پیشِ روی! صفی از آنان که جان عزیزشان را بی‌ادعا و با طمأنینه و آرامش در راه عشق و ایمان‌شان بسادگی و در تنهایی دادند و رفتند.

  1. برای اینکه اساتید جایگاه حقیقی خودشان را پیدا کنند چکار باید بکنیم؟! چه کسانی(حقیقی یا حقوقی) و باید چکار انجام بدهند تا این مهم محقق بشود؟! آیا برنامه و سازوکار مشخصی برای رسیدن به نقطه مطلوب در مورد اساتید، وجود دارد؟ اگر آری چرا نمی‌بینیم؟ اگر نه مگر نیاز به این نداریم؟ چرا نیست؟ چطور تأمین بشود؟

پاسخ: در پاسخ باید بیفزایم که آنچه به‌نظر این ظلومِ جهولِ کفور مبنایی است این است که ابتدائاً دریابیم که در واقع اساتید حوزوی و دانشگاهی نوعاً فرماندهان جنگ نرم نیستند. ثانیاً بیندیشیم و بلکه کاوش کنیم چرا اساتید حوزوی و دانشگاهی نوعاً احساس فرماندهی جنگ نرم نمی‌کنند. ثالثاً، بیندیشیم و بلکه دست به پژوهشی گسترده و جامع اما بی‌قیل و قال بزنیم در اینکه چه کنیم تا در آینده اساتید ما من‌حیث‌المجموع و قلباً وظیفه و نقشی برای خود در عرصه‌ی عمومی احساس کنند. آری! احساس کنند و با تمام جان و قلب‌شان. نه با دستور و حکم و دستمزد و پاداش و عضویت در این یا آن رانت. و نه برای شهوت ثروت، شهوت قدرت، شهوت محبوبیت، شهوت شهرت، و شهوت جاه! تا آنجایی که بنده اطلاع دارم هیچ برنامه و سازوکار و سیاستی در این حوزه‌ی فوق‌العاده مهم و حیاتی وجود ندارد. بگذارید اضافه کنم اگر ابتدا عوامل و عللی را که به نازایی و بی‌تفاوتی اساتید انجامیده حذف کنیم کار بزرگی صورت گرفته است. نمی‌خواهم دلالت بدهم که نیازی به اخذ برنامه و سیاست‌های ایجابی نیست لیکن همین‌قدر که بتوان عوامل و علل خنثی‌سازی و از کارافتادگی را شناسایی و سپس آن‌ها را به حداقل ممکن رساند گام بلندی برداشته شده است. اگر نیک و ژرف بیندیشیم درخواهیم یافت که این پدیده ضمناً به نحو مؤثری به پدیده‌ی فرار مغزها هم مربوط می‌شود. نظر به اینکه پیش‌تر در مقاله‌ای نسبتاً مفصل (“کالبدشناسی فرهنگ سیاسی ایران معاصر”، در کتاب خلاف جریان)،  تأمّلی دقّ‌البابی بر این پدیده کرده‌ام از تکرار و بازگویی آن مطالب در اینجا خودداری می‌کنم.

و سخن آخر: “ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون”

دی ماه ۱۳۹۳

نسیم‌آباد

منتشر شده در: این مصاحبه در شبکه جوان آنلاین در تاریخ ۲۲/۳/۹۴ کار شد.

به اشتراک بگذارید : | | |