۱- نظریه‌پردازی چیست؟ و چه تفاوتی با نظریه سازی دارد؟*

ـ بسم‌الله و باالله و فی سبیل‌الله و علی مله رسول‌الله!**

دربارۀ مفهوم نظریه‌پردازی همچون دربارۀ مفاهیم بسیار دیگر نمی‌توان تعریف به معنای سنتی آن ـــــ یعنی تحدید آن مفهوم به صورتی که جامع افراد باشد و مانع اغیار ـــــ ارائه کرد. لذا ما فقط می‌توانیم از تلقی خود صحبت‌ کنیم. بدین ترتیب، تلقی بنده از نظریه‌پردازی عبارت است از مواجهه با پدیدارها یا معضلات یا مسائل مبتلابه، و تلاش برای فهم و شناخت آنها به منظور حل یا رفع و انحلال آنها و، یا در مواردی، به منظور بسط و یا تحکیم آن پدیدارها.

اینکه نظریه‌پردازی چه تفاوتی با نظریه‌سازی دارد بازمی‌گردد به اینکه هر عالم و دانشمند محققی چه تلقی‌ای از آنها داشته باشد. به نظر بنده آنها هیچ تفاوتی ندارند. دقیق‌تر بگویم: بنده آنها را به یک معنا و مراد بکار می‌برم. و صد البته که افراد مختلف می‌توانند و مجازند که آنها را به معنایی که متغایر و یا حتی متعارض هم باشند بکارگیرند. اما بیفزایم که این تمایزگذاری را بنده نزد هیچیک از نظریه‌پردازان جدی و نوآور علوم‌اجتماعی و علوم‌انسانی و نیز حتی میان نظریه‌پردازان علوم‌طبیعی نیافته‌ام و به علاوه، هرقدر تلاش می‌کنم که نقشی یا فایدتی را بر آن مترتب ببینم ناکام می‌مانم.

۲- اساساً کدامیک از روش‌های تحقیق در علوم‌انسانی در دنیا حاکم است؟

مایلم پیش از پاسخ به این سؤال، به زمینه پیدایش این سؤال بپردازم. به تأکید تمام باید تصریح کنم که هیچیک از محققان نوآور و اصیل در حوزههای پایه‌ای علوم انسانی ـ اجتماعی و حتی علوم طبیعی که به طور جدی درگیر تحقیقات نوآورانه هستند خود را معطل و یا درگیر موضوعی به نام روش تحقیق نمی‌کنند! پژوهشگری که عمیقاً درگیر موضوعی است سالها پیش از اینکه بر زانوان خود بایستد و موضوعی پژوهشی را خود شخصاً مدیریت و اجرا کند انواع شیوه‌ها، حیله‌ها، ترفندها، و نحوهای پرداختن به موضوعات مختلف حوزۀ پژوهشی‌اش را مشاهده کرده است و یا بعضاً خوانده است. او در فرآیند طولانی کارآموزی‌های خود به ویژه در مقاطع تحصیلات تکمیلی و پژوهش‌های مستقلِ پس از دکترای خود، انواع مختلف و متنوع پرداختن، فهمیدن، مفهوم‌سازی، نظریه‌پردازی، تحلیل‌کردن، و، در صورت اقتضاء حوزۀ مربوطه، مشاهده‌کردن را به تدریج و به تلویح تمام فرامی‌گیرد. این فرآیند به گونه‌ای است که اگر از این قبیل محققان نوآور، نه مدرسان، بپرسیم روش تحقیق‌تان را برای ما بازگو کنید اغلب بهت‌زده می‌شوند و در فکر فرو می‌روند و یا دچار لکنت زبان شده مطالبی روی‌هم‌رفته گنگ و مبهم اظهار خواهند کرد! چنانچه در این زمینه کمترین تردیدی وجود داشته باشد کافی است از یکی از این پژوهشگران نوآورِ درگیر در موضوعی پژوهشی سؤال شود. به عبارت دیگر، برای چنین افرادی اساساً این سؤال ـــــ چیستی روش تحقیق ـــــ موضوعیت ندارد! و این یعنی، چنین پژوهشگری هیچگاه از خود سؤال نمی‌کند: خوب! اینک چگونه باید سراغ موضوعم بروم؟ چگونه باید در بارۀ موضوع خود مفهوم‌سازی کنم؟ چگونه باید نظریه‌سازی کنم؟ چگونه باید آن را مورد تحلیل و تفّهم قراردهم؟ چگونه باید آن را مورد مشاهده قراردهم؟ چگونه باید دست به استنباط و استنتاج بزنم؟ و هکذا.

آری! او این سؤال‌ها را از خود نمی‌کند بلکه به نحوی سراغ موضوع خود می‌رود و در آن باره، هم مفهوم‌سازی می‌کند و هم نظریه‌سازی، و هم تحلیل می‌کند و هم مشاهده و هم تفسیر! چیزی شبیه نجّاری و منبت‌کاری و مینیتاتورکاری، و حتی دوچرخه‌سواری! از هیچ عالم پژوهشگر نوآوری نباید پرسید: چگونه به این نظریه رسیدید؟ بلکه همانطور که آلبرت اینشتاین تصریح کرده باید اعمال او را به دقت مورد بررسی و تأمل قرارداد. البته می‌توان از نجّاری، منبت‌کاری یا مینیاتورکاری و یا دوچرخه‌سواری پرسید این کارها را چگونه می‌کنید و او هم البته ساکت و صامت نمی‌نشیند، توضیحاتی می‌دهد و تلاش می‌کند شیوۀ کار خود را برای شما تشریح کند. اما اگر می‌خواهید بدانید آن پرسش چقدر بجا و مناسب بوده و این توضیحات و تشریحات چه میزان روشنگر و مفید و مؤثر، تلاش کنید همچون او نجّاری، منبت‌کاری یا مینیاتورکاری و یا دوچرخه‌سواری کنید! واقعاً تلاش کنید و نتیجه را هم بنگرید! و سپس از خود سؤال کنید: آیا امرِ به مراتب پیچیده تر، گریزپاتر، ذوابعادتر، ناشناخته‌تر، و شناخت‌گریزترِ پدیدارهای انسانی‌ـ‌اجتماعی را می‌توان با وضع قواعد یا اصولی به نام روش تحقیق و پیروی از آنها به تور مفاهیم و نظریه‌های خودساخته‌مان بیندازیم؟

و چرا وضع ما در قبال پدیدارهای انسانی‌ـ‌اجتماعی بنیاناً و کیفیتاً قابل مقایسه با وضع نجّار مینیاتورکار و منبت‌کار و دوچرخه‌سوار نیست؟ زیرا اگرچه آنها نیز، همچون عالم نظریه‌پرداز، نمی‌توانند شیوه یا روش کار خود را در چند قاعده یا دستورالعمل بگنجانند اما دست‌کم نوع آن چیزی که می‌خواهیم به مدد توضیحات شیوۀ کار آنها تولیدکنیم روشن است. درحالیکه در حوزۀ انسانی‌ـ‌اجتماعی نمی‌دانیم نوعاً چگونه نظریه‌ای و با بکارگیری چه نوع مفاهیمی می‌خواهیم بسازیم! به عبارت دیگر، در مینیاتورکاری روی‌هم‌رفته روشن است که محصول تلاشمان چگونه چیزی باید باشد در حالیکه در نظریه‌سازی، ما هیچ نمی‌دانیم. یعنی، ما نمی‌توانیم در حوزه‌های بسیار پایه‌ای و ژرف انسانی‌ـ‌اجتماعی نظریه‌ای را پیش روی خود بگذاریم و بگوییم: بسیار خوب! ما می‌خواهیم نهایتاً چیزی شبیه به این بسازیم!

می‌دانم شخصیت‌های علمی کثیری در دانشگاه‌ها و بعضاً در حوزه‌ها نه تنها از این سخنان استقبال نخواهندکرد که بسیار رنجیده و آزرده خاطر، و شاید هم خشمگین خواهندشد: حقیقت تلخ این است که ما علوم انسانی‌ـ‌اجتماعی را شوخی گرفته‌ایم. و نه تنها این علوم را، که عرصه‌های بنیاناً غامض‌تر و گریزپاتر انسان و اجتماع را نیز شوخی گرفته‌ایم. غالب عالمان دانشگاهی و حوزوی بر این تصور کودکانه و افسانه‌ای هستند که: همانطور که با تبعیت از روش علمی(۱)، علوم طبیعی به سرعت در حال پیشرفت و انباشت است چنانچه روش علمی یا همان روش تحقیق را در علوم انسانی‌ـ‌اجتماعی به کار ببریم، نظریه‌های انسانی‌ـ‌اجتماعی زنجیروار تولید خواهندشد. با کمال تأسف و تألم باید تصریح کنم این سخن شباهت فوق‌العاده‌ای به آن سخن دارد که: خسن و خسین خواهران مخاویه خواهندشد. آری! همۀ اجزاء آن سخن معیوب و غلط است:

۱٫ این تصور که روشی داریم به نام روش علمی، دارای اجزاء و مؤلفه‌های مشخص و شسته‌رفته،

توهمی بیش نیست.

۲٫ این تصور که عالمان طبیعی از طلوع انقلاب علمی قرن هفدهم ـــــ از کپرنیک تا نیوتن

ـــــ همگی از آن روش علمی مزعوم به دقت پیروی کرده‌اند نیز توهمی بیش نیست.

۳٫ این تصور که علوم طبیعی در حال پیشرفت و انباشت است نیز توهمی بیش نیست.

۴٫ این تصور که روش علمی ـــــ به هر نحوی که تصور شده‌باشد ـــــ همان روش تحقیق است نیز تصور بسیار خامی بیش نیست.

۵٫ اینکه در علوم انسانی‌ـ‌اجتماعی می‌توان یا باید از روشهای مزعوم علوم طبیعی تبعیت‌کرد نیز مبتنی بر سوء‌فهم‌های فوق‌العاده بنیانی است.

۶٫ اینکه اگر این تبعیت فوق صورت‌گیرد نظریه‌های علوم انسانی‌ـ‌اجتماعی زنجیروار تولید خواهندشد نیز پنداری متوهمانه بیش نیست.

اینک بازمی‌‌گردیم به سؤال مطرح‌شده: زمینه آن سؤال همین تصور کودکانه و افسانه‌ای فوق است. همین که اخیراً تب‌وتاب افزون‌تری یافته، می‌رود تا به عوض نظریه‌پردازی منجر به پریشان‌گویی‌های تأسف‌آور بیشتر شود. چنانچه اصرارکنیم که بالاخره باید پاسخ آن سؤال داده‌شود و کلید نظریه‌پردازی در علوم انسانی‌ـ‌اجتماعی به چنگ آید ناگزیرم به همین مقدار اکتفاکنم که پاسخ آن سؤال همطراز و مشابه پاسخ این سؤال است: اساساً کدام یک از خواهران مخاویه ـــــ خسن یا خسین ـــــ نزد وی محبوب‌ترند؟!

۳- وضعیت نظریه‌پردازی در ایران چگونه است؟

آیا شایسته‌تر نیست ابتدا سؤال‌کنیم: آیا در ایران نظریه‌پردازی در حوزه‌های پایه‌ای علوم انسانی‌ـ‌اجتماعی انجام می‌شود؟ اساساً نظریه‌پردازی صورت نمی‌گیرد تا وضعیت آن مورد بررسی و ارزیابی قرارگیرد و اگر باورکردن به این سخن دشوار می‌نماید ابتدا باید دست از تعارف‌ها، تکلّف‌ها و تملّق‌های عاقلانۀ ناظر به کسب میز و مقام دست‌کشید و پس از قدری آشنایی با برخی مقالات و کتب پژوهشی، مجلات علمی‌ـ‌پژوهشی معاصر را نگاهی‌کرد. نیز، به این آیینۀ راستگو، باید رساله‌های ارشد و دکتری را افزود. اگر این کارها قدری دشوار است می‌توان در خفا و خلوت از عالمان معمولاً ساکت و آرام و غیرجاه‌طلبِ منصفِ انگشت‌شمار سؤال‌کرد که در کدامیک از مقالات منتشره در یک سال، پنج سال، یا ده سال گذشته واقعاً نظریه‌پردازی صورت‌گرفته است؟ و البته نباید فراموش‌کرد که به ایشان همه‌گونه تضمین باید داده‌شود تا ترسان و لرزان لب بگشاید! آری! ترسان و لرزان! و در همین ترس و لرز یک دنیا رمز و رازهای بسیار بنیانی‌تر و حیاتی‌تر دربارۀ پارادایم پژوهش‌کُشِ علمی ایران نهفته است.

اگر به واقع در فکر فهم چرایی این وضعیت تحقیرانگیز و بی‌تناسب با توانایی‌ها و استعدادهای این سرزمین باشیم باید از چگونگی روابط و هنجارهای نانوشته و نامریی بسیار ناسالم میان عالمان دانشگاهی و ایضاً حوزوی پرسش‌کنیم. پرسش؟ نه! نظاره‌گری و کاوشی آرام و تدریجی، تا دریابیم چگونه غالباً عالمان عقیمِ بی‌برگ‌و‌بار بر مسندهای تصمیم‌گیری می‌نشینند و عالمان بی یا کم‌ادعایِ کم‌گوی یا ساکت و آرامِ فکور و مستعد نظریه‌پردازی و اندیشه‌ورزی تدریجاً به کناری رانده‌شده، تخفیف و تحقیر می‌شوند. فرآیندی که نهایتاً به یأس و نومیدی، و یا فرار به سمت آغوش باز افرنگیان می‌انجامد. و لابد تصور می‌شود معضلۀ فرار مغزها را می‌توان با ایجاد تشکیلات عریض و طویل جذب نخبگان و متخصصان حل‌کرد. توجه نمی‌کنیم که دود از کنده بلند می‌شود! و لازم نیست نخبگان را با صله و صلوات و تعارف و تملّق‌های تصنعی و دروغ، از غرب بخوانیم و بکشانیم. کافی است نحوۀ رفتارمان را درون خودمان و با خودمان اصلاح‌کنیم. جذب هم صورت‌خواهدگرفت!

همچنین، باید چگونگی روابط و مناسبات نانوشته و نامریی ناسالم یا عقیم میان استادان و دانشجویان تحصیلات تکمیلی هنگام انتخاب موضوع پژوهش، هنگام انجام پژوهش، و نیز هنگام داوری و ارزیابی ـــــ همان جلسۀ دفاعیه ـــــ را مورد کاوش دقیق قرار داد.

۴- چرا کرسی‌های نظریه‌پردازی ناکام و ناموفق بوده‌اند؟

خیلی ساده، برای اینکه از ابتدا این کار یا طرح ناصواب و نابجا بوده است! نیاز نیست بنشینیم و چند، یا چند ده، سال دیگر هم بگذرد تا بدین نتیجه برسیم که از فرهنگستان‌ها، از پارک‌های علمی و فناوری، و از هزار و یک طرح و ترفند دیگر هیچ برگ و بار و ثمری حاصل‌نخواهد شد! این مطلبِ بسیار بسیار تلخ و ناگوار را باید یکبار و برای همیشه در جان و فکر خود فروکنیم، و سپس با طلایی بهشتی و زوال‌ناپذیر نوشته، بر سردر تمام شوراها، کمیته‌ها، وزارتخانه‌ها، و کمیسیون‌های سراسر کشور آویزان کنیم که: “صرف نظر از اینکه چه طرح و سیاستی دراندازیم مادام که به گونه‌ای هستیم که چرب‌زبانان، پرگویان، شیرین‌دهنان، مدّاحان، و متملّقان و کاهلان گوی سبقت را از کم‌گویان، تلخ‌گویان، منصفان، حق‌گویان و ساعیان می‌ربایند، ما باد در غربال می‌کنیم و آب در هاون می‌کوبیم.” و این سخن کلید تمام ناکامی‌ها در کرسی‌های نظریه‌پردازی، در فرهنگستان‌ها، در پارک‌های علمی و فناوری، در شورای پژوهش‌های علمی کشور، در پژوهشگاه‌ها و پژوهشکده‌های قد و نیم قد در سراسر کشور، و در همه جاست! آری! در همه جا! اما چرا؟

از خود سؤال کنیم: مگر در دانشگاه‌ها و مدارس حوزوی نمی‌توان نظریه‌پردازی کرد که مؤسسه یا سازمان دیگری با نام و عنوان و پست‌های تعریف شده و تشکیلات سازمانی و بودجه و ساختمان و غیره لازم می‌شود؟ و پاسخ البته این است که در دانشگاه‌ها و مدارس حوزوی نوعاً و علی‌الاصول نمی‌توان نظریه‌پردازی کرد، زیرا شرایط پیچیده و ذوابعاد این امر فوق‌العاده ظریف و حساس فراهم نیست. و تا آن شرایط روحی‌ـ‌روانی، فضایِ اجتماعی و فیزیکی، فضای سیاسی‌ـ‌امنیتی، و مالی در حال و آینده، فراهم نباشد نظریه‌پردازی که هیچ، حتی پژوهش‌های سودمند و مفید زمینه‌ساز نظریه‌پردازی هم صورت نخواهدگرفت.

اینک از خود سؤال کنیم: آیا با ایجاد سازمان دیگری به نام فرهنگستان و شورای کذا و کذا و پژوهشکده چنین و چنان کشتی نظریه‌پردازی در نهایت از گل کنده شد و روانۀ سرزمین‌های ناشناخته شد؟ پاسخ روشن است! می‌ماند چرایی آن. و تبیین چرایی آن هم بازمی‌گردد به عللی که در مجموع تحقق شرایط پیچیده و ذوابعاد امر فوق‌العاده حساس و ظریف نظریه‌پردازی را در دانشگاه ها ناممکن کرده است. به عبارت ساده تر، مگر در سازمان و تشکیلات مستقلِ از دانشگاه و یا نیمه مستقل از دانشگاه، توانسته‌ایم عوامل بازدارنده تحقق نظریه‌پردازی را رفع و دفع کنیم و از طرف دیگر، عوامل ممد و مساعد تحقق نظریه‌پردازی را فراهم کنیم که انتظار داریم نظریه‌پردازی آهسته اما پیوسته شروع شود و چرا فکر می‌کنیم بدون تغییرات بنیانی در چگونگی هستن مان می‌توان با ترفند ایجاد تشکیلات جدید و نام و نشان دیگر، مقصود و مراد را حاصل کرد؟ در کجای این عالم، از گذشته‌های بسیار دور تا به امروز، تغییر اسمها بدون تغییر رسمها توانسته محصولی و مولودی متفاوت به ارمغان آورد؟ و روشن است که چنانچه مقصودمان ایجاد محصول و مولودی متفاوت نباشد تأسیس مؤسسات و تشکیلات جدید کارکرد خود را دارد، زیرا برخی را سرسفره‌های خاص‌تری نشانده سرگرم می‌کند و برخی را هم آرزومند آن سفره‌ها کرده سرگرم تمهیداتی جهت نیل به آنها می‌کند. و من اعتراف می‌کنم که این افزایش آفتابه‌ـ‌لگن‌ها کارکردهای خرد و ناچیزی ندارند. هیهات! هیهات! اما چه شد نظریه‌پردازی؟ و چه شد جنبش نرم‌افزاری تولید علم؟

۵- راههای خروج از وضعیت سترون فعلی کدامند؟

۱٫ با توجه به تمایل شدید بسیاری از رجال و دولت‌مردان ایرانی نسبت به ایجاد طرح‌ها و انجام کارهای چشم‌نواز و چشم‌گیر و چشم‌پرکن، از ایجاد‘ آفتابه‌ـ‌لگن‌های’ اضافی مگر در موارد بسیار بسیار استثنایی که شواهد و دلایل گریزناپذیر و سرسختی وجود داشته باشد، اکیداً اجتناب کنیم. با این توضیح که: اگر چه بنده علی الاصول مخالف ایجاد تشکیلات جدید برای تحقق نیازها نیستم لیکن علی الاصول این منهاج را در ایران آخرین راه برای رفع نیازها و تحقق اهداف می‌دانم.

۲٫ از برگزاری جشن و جشنواره و همایش‌های رنگارنگ ملّی و اغلب بین‌المللی بی‌محتوا، با ریخت‌وپاش‌ها و حیف و میل‌های رسوا و مفتضح، و اعطای بی‌حساب و کتاب جوایز اکیداً اجتناب کنیم.

۳٫ دستور و دستورالعمل و بخشنامه و فراخوان و حکم حکومتی، صدارتی، وزارتی وغیر آن، برای نظریه‌پردازی صادر نکنیم، حتی در صورتی که آن حکم و فراخوان و دستور کارشناسی شده باشد.

۴٫ عالمان جدیِ محقق، نه مدرس، را که انگیزه و استعداد لازم برای اندیشیدن و نظریه‌پردازی دارند با

مشاغل و پست‌های خوش‌نام و آوازه اسیر و منحرف نکنیم.

۵٫ از تخصیص هر گونه امتیاز مالی، مقامی، و ارتقایی به پست‌های مدیریتی موسسات آموزشی و پژوهشی اجتناب کنیم.

۶٫ حساب عالمان محقق جدی و نوآورِ شجاع را با عالمان مدرسِ مقلدِ خوش‌حافظه و خوش‌خطابه یکسان نکنیم. چنین همسان‌سازی‌ای صدمات فوق‌العاده ژرفی به نیروهای خط مقدمی نظریه‌پردازی می‌زند.

۷٫ حساب برخی دانشجویان و طلاب مستعدِ فکورِ انگیزه‌مند را با خیل عظیمی که در دو دهۀ گذشته به طور فله‌ای دانشجو و طلبه کرده‌ایم یکسان نکنیم. این یکسان‌سازی عقبه و مهره‌های ستون فقرات نظریه‌پردازی آینده را سست و نحیف خواهد کرد.

۸٫ از تولید انبوه استادان عقیم و جزوه‌پرورده و جزوه‌پرور و قالبی اکیداً اجتناب کنیم. و با این کار دوغ و دوشاب را یکسان نکنیم و برخی حرمت‌ها و انگیزه‌های سودمند فرهنگی ـ اجتماعی را زایل و باطل نکنیم.

۹٫ از تولید انبوه فله‌ای دانشجو به شیوۀ معمولِ بیش از دو دهۀ گذشته و به منظور ارائه آمار و ارقام به افرنگیان و نیز ایجاد سرگرمی و شاید هم برای اشتغال جوانان اکیداً خودداری کنیم. افرنگیان هوشمندتر از این هستند که با این شیوه‌ها خام شوند و تحت تأثیر ما قرارگیرند!

۱۰٫ قلیل عالمان جدی و فکور را با ایما و اشاره، و با جوسازی‌های رسانه‌ایِ پرحجم و پیوسته، تخفیف و تضعیف و تخویف نکنیم تا شجاعت اندیشیدن و نظریه‌پردازی‌های ناهمگون با مقبولات و مشهورات جاافتاده و رایج را از دست بدهند. آنچه در بعد فکری و اعتقادی بی‌تردید لازم است در سطح عامۀ مردم و اقشار مختلف جامعه رعایت شود تا آرامش و ثبات اجتماعی تأمین و تحکیم شود را در سطح عالمان و اندیشمندان فکور و نظریه‌پرداز اجبار و الزام نکنیم. آری! چنانچه برای عالمان و اندیشمندان فکور حدود و ثغور تعیین کنیم و برخی از عالمان متقدم و متأخر را مقدس و نقدناپذیر کنیم این دسته از عالمان را به سطح سایر اقشار جامعه تقلیل داده‌ایم. و در این صورت چه سود که میلیاردها هزینه کنیم و صدها کرسی نظریه‌پردازی و پژوهشکده و پژوهشگاه و فرهنگستان‌های رنگارنگ ایجاد کنیم که این خاک به دست خود لم‌یزرع و بی‌بار شده است. و از آنها عمدتاً، اگر نه انحصاراً، تمجید و تعظیم و تکریم مقدس‌شدگان و نقدناپذیران حاصل می‌شود و جشن و جشنواره و همایش‌های تشریفاتی‌ـ نمایشی. و مگر سرنوشت ملاصدرا، علامه طباطبایی(رضوان الله تعالی علیه) و شهید مطهری(رحمه الله علیه) و امثال آنها را در این قبیل محافل و مجامع نمی‌بینیم؟

۱۱٫ برخی از مؤسسات کوچک و بزرگ و بسیار بزرگ آموزشی یا پژوهشی چنان به برخی از شخصیتهای سیاسی و حکومتی پیوند خورده‌اند که هرگونه اظهارنظر مشفقانۀ کارشناسانه دربارۀ آنها به منزلۀ حرکتی سیاسی و اغلب خصمانه تلقی می‌شود. این امر خلاف مصالح و منافع انقلاب اسلامی است. این وضع از جمله نشانه‌های بارز حکومت‌های عقب ماندۀ الیگارشی است. این وضع به هیچ وجه زیبندۀ انقلاب اسلامی و شهدای پرافتخار جاویدان آن نیست. این وضع هیچ تناسبی با تحدی‌های جدی و بنیان‌کن افرنگیان علیه انقلاب اسلامی ندارد. این وضع هیچ تناسبی با پاسداری از خون شهدای مخلص و مظلوم هشت سال دفاع مقدس در مقابل تجاوزگران و سلطه‌طلبان مستکبر ندارد. و بنابراین، هیچ مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی غیرشخصی نباید ملک طلق این و آن باشد و نتیجتاً باید به نحو شفاف و آشکاری از حفظ و تحکیم این قبیل تملک‌ها و سلطه‌گری‌های ناسالم قبیله‌ای و عشیره‌‌ای اکیداً خودداری کنیم.

۱۲٫ از حکومتی یا دولتی کردن همایش‌های جدی پژوهشی با سخنرانی‌های افتتاحیه و اختتامیۀ تشریفاتی رجال سیاسیِ حکومتی اکیداً اجتناب کنیم، و با این کار زحمات چندین سالۀ محققان فکور را تخفیف و تحقیر نکنیم.

۱۳٫ از هر گونه مراسم بزرگداشت، نکوداشت، گرامیداشت، و تجلیل و تکریم که به نحوی حاوی چیزی جز بیان و ترویج تکلف و تعارف و تملق نیست قویاً اجتناب کنیم، و با این کار پژوهشگران جدی مواضع و نظرات شخصیتهای فکری و فرهنگی را مأیوس و نومید نکنیم. به عوض، این قبیل مراسم را تبدیل به همایش‌های جدی کنیم که در آن فقط و فقط مقالات پژوهشی در بارۀ مواضع و نظرات شخصیت مورد نظر ارائه شود.

۱۴٫ و بالاخره، از تصویب و اجرای هر گونه سیاستی که به نحوی معطوف به جلب نظر و تأیید افرنگیان است بنیاناً و اکیداً خودداری کنیم. خوب است این حقیقت ساده و مهم را آویزۀ گوش کنیم که آنها هیچ توجهی به این قبیل کارهای نمایشی متظاهرانۀ ما ندارند و چشمشان به درستی به مناسبات و هنجارهای داخلی و محصولات و دستاوردهای ما دوخته شده است.

چهارده امر سلبی فوق به مقدار بسیار زیادی خروج ما از وضعیت خفته یا محتضر فعلی را تسهیل و تسریع می‌کند. اما این فهرست بدون اقدامات و سیاستهای ایجابی ثمرات خود را به طورکامل آشکار نخواهندکرد:

۱٫ تلاش کنیم استادان توانمند فکور شجاع را شناسایی کنیم، و امکانات و منابع مورد نیاز پژوهشی در

خور ایشان را در اختیارشان قراردهیم.

۲٫ تلاش کنیم دانشجویان و طلاب مستعد نظریه‌پردازی را شناسایی، و هر گونه امکانات لازم جهت رشد و بالندگی‌شان را فراهم کنیم.

۳٫ هر چند سال یک بار، دانشگاهها، پژوهشگاه‌ها، و مدارس حوزوی را که به افراد معتمد و آشنای خود سپرده‌ایم توسط هیئتی از عالمان هوشمند و شجاع مورد تحقیق و تفحصِ صریح و صادقانۀ بی‌جاروجنجال محرمانه قرار دهیم تا میزان تغییرات ثمربخش نوآورانه و تولیدات عقیم پوشالی‌ـ‌‌نمایشی ارزیابی و آشکار شود.

تا اینجا روی سخن عمدتاً با مسئولان تصمیم‌گیرنده و سیاست‌گذار در سطوح عالی کشور بود و بنابراین، دربارۀ موضوعات مهم و حساس دیگر که در سطح استادان و دانشجویان مورد نظر است ـــــ یعنی، وضعیت بسیار نامناسب و عقیم مجلات علمی‌ـ‌پژوهشی، وضعیت بی‌حاصل و عقیم رساله‌های تحصیلات تکمیلی، روابط متکلفانۀ غیرعالمانۀ میان استادان، روابط یک‌‌سویه و ضدانگیزه‌ای میان استادان و دانشجویان، و بالاخره عدم تعامل فعال فکری و نظری میان دانشجویان ـــــ هیچ اشارتی نکردم. این موضوعات هر یک به کالبدشکافی موشکافانۀ دقیق نیاز دارد که امیدوارم در فرصت مناسب دیگری بدان بپردازم.


*. مصاحبه با دوماهنامۀ جشنواره بین‌المللی فارابی(وزارت علوم).، شماره ۳ (خرداد و تیر ۱۳۸۷).

**. صورت جرح و تعدیل‌یافته این مصاحبه به صورت سخنرانی مبسوطی در دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی، به دعوت بسیج دانشجویی دانشکده، در تاریخ ۱۸/۲/۸۷، تحت عنوان “جنبش نرم‌افزاری: طبلی توخالی یا واقعیتی رو به گسترش؟” ایراد گردید. و سپس بعد از جرح و تعدیل مجدد و نهایی آن طی سخنرانی در دانشگاه علوم انتظامی، مجتمع آموزش زنان پلیس در تاریخ ۱۸/۱/۸۸ ایراد گردید.

۱) برای تبعیت از روش های علوم طبیعی، ر.ک. به سعید زیباکلام، “آیا علوم اجتماعی باید از روشهای علوم طبیعی تبعیت کند؟”، نقدو نظر، شماره ۲ـ۱، ۷۸ـ۱۳۷۷٫

به اشتراک بگذارید : | | |