
دکتر سعید زیباکلام، استاد گروه فلسفه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران است. با نگاهی گذرا به فهرست کتابها و مقالات منتشر شده وی در پایگاه اینترنتی گروه فلسفه، میتوان فهمید که ایشان بیشتر در زمینه فلسفه و تاریخ علم به مطالعه و تحقیق پرداختهاند. علاوه بر این نقدهای ایشان درباره برخی موضوعات اجتماعی-فرهنگی مورد توجه قشر دانشگاهی بوده است. در این گفتگو نظرات ایشان را درباره نظریهپردازی در علوم انسانی جویا شدهایم که می خوانید:
– یکی از دلایلی که معمولا برای عدم رشد علوم انسانی در ایران ذکر میشود روشهای تحقیق و ضعف دانشجویان و پژوهشگران در این حوزه است. اگر ممکن است مقایسهای بین وضعیت ایران و دیگر کشورها بفرمائید؟ حضرتعالی تا چه میزان این موضوع را در عدم رشد و شکوفایی علوم انسانی در ایران موثر میدانید؟
بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی مله رسول الله! مایلم پیش از پاسخ به این سوال به زمینه پیدایش این سوال بپردازم. به تاکید تمام باید تصریح کنم که هیچیک از محققان نوآور و اصیل در حوزههای پایهای علوم انسانی-اجتماعی و حتی علوم طبیعی که به طور جدی درگیر تحقیقات نوآورانه هستند، خود را معطل و یا درگیر موضوعی بنام روش تحقیق نمیکنند! پژوهشگری که عمیقا درگیر موضوعی است سالها پیش از اینکه بر زانوان خودبایستد و موضوعی پژوهشی را خود، شخصا، مدیریت و اجرا کند، انواع شیوهها، حیلهها، ترفندها و نحوهی پرداختن به موضوعات مختلف حوزه پژوهشیاش را مشاهده کرده است و یا بعضا خوانده است.
او در فرآیندی طولانی کارآموزیهای خود بویژه در مقاطع تحصیلات تکمیلی و پژوهشهای مستقل پس از دکترای خود، انواع مختلف و متنوع پرداختن، فهمیدن، مفهوم سازی، نظریهپردازی، تحلیل کردن و در صورت اقتضاء حوزه مربوطه، مشاهده کردن را به تدریج و به تلویح تمام فرا میگیرد.
این فرآیند بگونهای است که اگر از این قبیل محققان نوآور نه مدرسان، بپرسیم روش تحقیقتان را برای ما بازگو کنید، اغلب بهت زده میشوند و در فکر فرو میروند و یا دچار لکنت زبان شده مطالبی روی همرفته گنگ و مبهم اظهار خواهند کرد! چناچه در این زمینه کمترین تردیدی وجود داشته باشد کافیست از یکی از این پژوهشگران نوآور درگیر در موضوعی پژوهشی سوال شود.
به عبارت دیگر چنین افرادی اساسا این سوال چیستی روش تحقیق موضوعیت ندارد! و این یعنی، چنین پژوهشگری هیچگاه از خود سوال نمیکند: خوب. اینک چگونه باید سراغ موضوعم بروم؟ چگونه باید درباره موضوع خود مفهوم سازی کنم؟ چگونه باید نظریه سازی کنم؟ چگونه باید آن را مورد تحلیل و تفهم قرار دهم؟ چگونه باید آن را مورد مشاهده قرار دهم؟ چگونه باید دست به استنباط و اتنتاج بزنم؟ و هکذا.
آری! او این سوالها را از خود نمیکند بلکه به نحوی سراغ موضوع خود میرود و در آن باره هم مفهوم سازی میکند و هم نظریه سازی و هم تحلیل میکند و هم مشاهده و هم تفسیر! چیزی شبیه نجاری و منبتکاری و مینیاتورکاری و حتی دوچرخهسواری! از هیچ عالم پژوهشگر نوآوری نباید پرسید: چگونه به این نظریه رسیدید! بلکه همانطور که آلبرت انیشتاین تصریح کرده باید اعمال او را به دقت مورد بررسی و تامل قرار داد. البته میتوان از نجاری، منبت کاری یا مینیاتورکاری و یا دوچرخه سواری پرسید این کارها را چگونه میکنید و او هم البته ساکت و صامت نمینشیند، توضیحاتی میدهد و تلاش میکند شیوه کار خود را برای شما تشریح کند.
اما اگر میخواهید بدانید آن پرسش چقدر بجا و مناسب بوده و این توضیحات و تشریحات چه میزان روشنگر و مفید و موثر، تلاش کنید همچون او نجاری، منبتکاری یا مینیاتورکاری و یا دوچرخه سواری کنید! واقعا تلاش کنید و نتیجه را هم بنگرید. و سپس از خود سوال کنید: آیا امر به مراتب پیچیدهتر، گریزپاتر، ذوابعادتر، ناشناختهتر و شناخت گریزترِ پدیدارهای انسانی-اجتماعی را میتوان با وضع قواعد یا اصولی بنام روش تحقیق و پیروی از آنها به تور مفاهیم و نظریههای خودساختهمان بیندازیم؟
و چرا وضع ما در قبال پدیدارهای انسانی-اجتماعی بنیانا و کیفیتا قابل مقایسه با وضع نجار و مینیاتورکار و منبتکار و دوچرخه سوار نیست؟ زیرا گرچه آنها نیز، همچون عالم نظریه پرداز، نمیتوانند شیوه یا روش کار خود را در چند قاعده یا دستورالعمل بگنجانند اما دست کم نوع آن چیزی که میخواهیم به مدد توضیحات شیوه کار آنها تولید کنیم روشن است. در حالی که در حوزه انسانی-اجتماعی نمیدانیم نوعاچگونه نظریهای و با بکارگیری چه نوع مفاهیمی میخواهیم بسازیم! به عبارت دیگر، در مینیاتور کاری رویهم رفته روشن است که محصول تلاشمان چگونه چیزی باید باشد در حالیکه در نظریهسازی، ما هیچ نمیدانیم.
یعنی، ما نمیتوانیم در حوزههای بسیار پایهای و ژرف انسانی-اجتماعی نظریهای را پیش روی خود بگذاریم و بگوییم:
بسیار خوب! ما میخواهیم نهایتا چیزی شبیه به این بسازیم! میدانم شخصیتهای علمی کثیری در دانشگاهها و بعضا حوزهها نه تنها از این سخنان استقبال نخواهند کرد، که بسیار رنجیده و آزرده خاطر و بل خشمگین خواهند شد.
حقیقت تلخ این که ما علوم انسانی-اجتماعی را شوخی گرفتهایم. و نه تنها این علوم را که عرصههای بنیانا غامضتر و گریزپاتر انسان اجتماع را نیز شوخی گرفتهایم. غالب عالمان دانشگاهی و حوزوی بر این تصور کودکانه و افسانهای هستند که همانطور که با تبعیت از روش علمی*، علوم طبیعی بسرعت در حال پیشرفت و انباشت است، چنانچه روش علمی یا همان روش تحقیق را در علوم انسانی- اجتماعی بکار ببریم، نظریههای انسانی-اجتماعی زنجیروار تولید خواهند شد. با کمال تاسف و تالم باید تصریح کنم این سخن شباهت فوقالعادهای به آن سخن دارد که: “خسن و خسین خواهران مخاویه خواهند شد”
آری! همه اجزاء آن سخن معیوب و غلط است:
۱-این تصور که روشی داریم بنام روش علمی، دارای اجزاء و مولفههای مشخص و شسته رفته، توهمی بیش نیست.
۲-این تصور که عالمان طبیعی از طلوع انقلاب علمی قرن هفدهم -از کپرنیک تا نیوتن- همگی از آن روش علمی مزعوم بدقت پیروی کردهاند نیز توهمی بیش نیست.
۳-این تصور که علوم طبیعی در حال پیشرفت و انباشت است نیز توهمی بیش نیست.
۴-این تصور که روش علمی – به هر نحوی که تصور شده باشد- همان روش تحقیق است نیز تصور بسیار خامی بیش نیست.
۵-اینکه در علوم انسانی-اجتماعی میتوان یا باید از روشهای علوم طبیعی تبعیت کرد نیز مبتنی بر سوء فهمهای فوقالعاده بنیانی است.
۶-اینکه اگر این تبعیت فوق صورت گیرد نظریههای انسانی-اجتماعی زنجیروار تولید خواهند شد نیز پنداری متوهمانه بیش نیست.
اینک بازمیگردیم به سوال مطرح شده، زمینه آن سوال همین تصور کودکانه و افسانهای فوق است. همین که اخیرا تب و تاب افزونتری یافته، میرود تا به عوض نظریهپردازی منجر به پریشانیگوییهای تاسف آور بیشتر شود. چناچه اصرار کنیم که بالاخره باید پاسخ آن سوال داده شود و کلید نظریهپردازی در علوم انسانی-اجتماعی به چنگ آید، ناگزیرم به همین مقدار اکتفا کنم که پاسخ آن سوال همطراز و مشابه پاسخ این سوال است: اساسا کدامیکی از خواهران مخاویه –خسن یا خسین- نزد وی محبوبترند؟!
– وضعیت نظریه پردازی را در ایران چگونه ارزیابی میکنید؟
آیا شایسته تر نیست ابتدا سوال کنیم، آیا در ایران نظریهپردازی در حوزههای پایهای علوم انسانی-اجتماعی انجام میشود؟ اساسا نظریهپردازی صورت نمیگیرد تا وضعیت آن مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد.
و اگر باور کردن به این سخن دشوار مینماید، ابتدا باید دست از تعارفها، تکلفها و تملقهای عاقلانه ناظر به کسب میز و مقام دست کشید و پس از قدری آشنایی با برخی مقالات و کتب پژوهشی، مجلات علمی-پژوهشی معاصر را نگاهی کرد. نیز، به این آیینه راستگو، باید رسالههای ارشد و دکتری را افزود. اگر این کارها قدری دشوار است میتوان در خفا و خلوت از عالمان معمولا ساکت و آرام و غیرجاهطلب منصف انگشت شمار سوال کرد که در کدامیک از مقالات منتشره در یکسال، پنج سال، یا ده سال گذشته، واقعا نظریهپردازی صورت گرفته است؟
و البته نباید فراموش کرد که به ایشان همه گونه تضمین باید داده شود تا ترسان و لرزان لب بگشاید! آری! ترسان و لرزان! و در همین ترس و لرز یک دنیا رمز و رازهای بسیار بنیانیتر و حیاتیتر درباره پارادایم پژوهش کُش علمی ایران نهفته است.
اگر به واقع در فکر فهم چرایی این وضعیت تحقیرانگیز و بیتناسب با تواناییها و هنجارهای نانوشته و نامرئی بسیار ناسالم میان عالمان دانشگاهی و ایضا حوزوی پرسش کنیم.
پرسش؟ نه! نظارهگری و کاوشی آرام و تدریجی تا دریابیم چگونه غالبا عالمان عقیم بیبرگ و بار بر مسندهای تصمیمگیری مینشیند و عالمان بی یا کم ادعا کم گوی یا ساکت و آرام فکور و مستعد نظریهپردازی و اندیشه ورزی تدریجا به کناری رانده شده، تخفیف و تحقیر میشوند. فرآیندی که نهایتا به یاس و نومیدی، و یا فرار به سمت آغوش بازافرنگیان میانجامد. و لابد تصور میشود معضل فرار مغزها را میتوان با ایجاد تشکیلات عریض و طویل جذب نخبگان و متخصصان حل کرد.
توجه نمیکنیم که دود از کنده بلند میشود! و لازم نیست نخبگان را با صله و صلوات و تعارف و تملقهای تصنعی دروغ از غرب بخوانیم و بکشانیم. کافیست نحوه رفتارمان را درون خودمان و با خودمان اصلاح کنیم. جذب هم صورت خواهد گرفت!
همچنین باید چگونگی روابط و مناسبات نانوشته و نامرئی ناسالم یا عقیم میان استادان و دانشجویان تحصیلات تکمیلی هنگام انتخاب موضوع پژوهش، هنگام انجام پژوهش و نیز هنگام داوری و ارزیابی –همان جلسه دفاعیه- را مورد کاوش دقیق قرار داد.
– چند سالی است از تاسیس هیأت حمایت از کرسیهای نظریهپردازی میگذرد به نظر شما چرا این نهاد نتوانسته به جریانسازی در بین دانشگاهیان و حوزیان در جهت رشد نظریهپردازی منجر شود؟
خیلی ساده، برای اینکه از ابتدا این کار یا طرح ناصواب و نابجا بوده است! نیاز نیست بنشینیم و چند یا چند ده سال دیگر هم بگذرد تا بدین نتیجه برسیم که از فرهنگستانها، پارکهای علمی و فناوری، و از هزار و یک طرح و ترفند دیگر هیچ برگ و بار و ثمری حاصل نخواهد شد!
این مطلب بسیار بسیار تلخ و ناگوار را باید یبار و برای همیشه با پتک در جان و فکر خود فرو کنیم و سپس با طلایی بهشتی و زوالناپذیر نوشته، بر سر در تمام شوراها، کمیتهها، وزارتخانهها، و کمیسیونهای سراسر کشور آویزان کنیم که:
“صرفنظر از اینکه چه طرح و سیاستی در اندازیم مادام که بگونهای هستیم که چربزبانان، پرگویان، شیرین دهنان، مداحان و متملقان و کاهلان گوی سبقت را از کمگویان، تلخ گویان، منصفان حقگویان و ساعیان میربایند ما باد در غربال میکنیم و آب در هاون میکوبیم”.
و این سخن کلید فهم تمام ناکامی ها در کرسیهای نظریهپردازی، در فرهنگستانها، پارکهای علمی و فناوری، در شورای پژوهشهای علمی کشور، در پژوهشگاهها و پژوهشکدههای قد و نیم قد در سراسر کشور، و در همه جاست آری! در همه جا! اما چرا؟
از خود سوال کنیم، مگر در دانشگاهها و مدارس حوزوی نمیتوان نظریهپردازی کرد که موسسه یا سازمان دیگری با نام و عنوان و پستهای تعریف شده، تشکیلات سازمانی و بودجه و ساختمان و غیره لازم میشود؟
و پاسخ البته اینست که در دانشگاهها و مدارس حوزوی نوعا و علیالاصول نمیتوان نظریهپردازی کرد زیرا شرایط پیچیده و ذوابعاد این امر فوقالعاده ظریف و حساس فراهم نیست.
و تا شرایط روحی، روانی، فضای اجتماعی و فیزیکی، فضای سیاسی-امنیتی، و مالی در حال و آینده، فراهم نباشد نظریهپردازی که هیچ، حتی پژوهشهای سودمند و مفید زمینهساز نظریهپردازی هم صورت نخواهد گرفت.
اینک از خود سوال کنیم، آیا با ایجاد سازمانهای دیگری به نام فرهنگستان و شورای کذا و کذا و پژوهشکده چنین و چنان، کشتی نظریهپردازی در نهایت از گل کنده خواهد شد و روانه سرزمینهای ناشناخته خواهد شد؟
پاسخ روشن است! و تبیین چرایی آن هم باز میگردد به عللی که در مجموع تحقق شرایط پیچیده و ذوابعاد امر فوقالعاده حساس و ظریف نظریهپردازی را در دانشگاهها ناممکن کرده است. به عبارت سادهتر، مگر در سازمان و تشکیلات مستقل از دانشگاه و یا نیمه مستقل از دانشگاه، توانستهایم عوامل بازدارنده تحقق نظریه پردازی را رفع و دفع کنیم و از طرف دیگر عوامل ممد و مساعد تحقق نظریهپردازی را فراهم کنیم که انتظار داریم نظریهپردازی آهسته اما پیوسته شروع شود؟
و چرا فکر میکنیم بدون تغییرات بنیانی در چگونگی هستیمان میتوان با ترفند ایجاد تشکیلات جدید و نام و نشان دیگر، مقصود و مراد را حاصل کرد؟
در کجای این عالم، از گذشته های بسیار دود تا به امروز، تغییر اسمها بدون تغییر رسمها توانسته محصولی و مولودی متفاوت به ارمغان آورد؟
روشن است که چناچه مقصودمان ایجاد محصول و مولودی متفاوت نباشد تاسیس موسسات و تشکیلات جدید کارکرد خود را دارد زیرا برخی را سر سفرههای خاصتری نشانده سرگرم میکند و برخی را هم آرزومند آن سفرهها کرده، سرگرم تمهیداتی جهت نیل به آنها میکند و من اعتراف میکنم که این افزایش آفتابه-لگنها کارکردهای خرد و ناچیزی ندارند هیهات! هیهات! اما چه شد نظریهپردازی؟ چه شد جنبش نرمافزاری تولید علم؟
– راههای خروج از وضعیت سترون فعلی کدامند؟
۱- با توجه به تمایل شدید بسیاری از رجال و دولتمردان ایرانی نسبت به ایجاد طرحها و انجام کارهای چشمانداز و چشمگیر و چشم پرکن، از ایجاد آفتابه-لگنهای اضافی مگر در موارد بسیار بسیار استثنایی که شواهد و دلایل گریزناپذیر و سرسختی وجود داشته باشد، اکیدا اجتناب کنیم. با این توضیح که:
اگر چه بنده علیالاصول مخالف ایجاد تشکیلات جدید برای تحقق نیازها نیستم لیکن علیالاصول این منهاج را در ایران آخرین راه برای رفع نیازها و تحقق اهداف میدانم.
۲- از برگزاری جشن و جشنواره و همایشهای رنگارنگ ملی و اغلب بینالمللی بیمحتوا، با ریخت و پاشها و حیف و میلهای رسوا و مفتضح و اعطای بیحساب و کتاب جوایز، اکیدا اجتناب کنیم.
۳- دستور و دستور العمل و بخشنامه و فراخوان و حکم حکومتی، صدارتی، وزارتی و غیره آن برای نظریهپردازی صادر نکنیم، حتی در صورتی که آن حکم و فراخوان و دستور کارشناسی شده باشد
۴- عالمان جدی محقق، نه مدرس، را که انگیزه و استعداد لازم برای اندیشیدن و نظریهپردازی دارند با مشاغل و پستهای خوشنام و آوازه، اسیر و منحرف نکنیم.
۵- از تخصیص هر گونه امتیاز مالی، مقامی، و ارتقایی به پستهای مدیریتی موسسات آموزشی و پژوهشی اجتناب کنیم.
۶- حساب عالمان محقق جدی و نوآور شجاع را با عالمان مدرس مقلد خوشحافظه و خوش خطابه یکسان نکنیم. چنین همسانسازیای صدمات فوقالعاده ژرفی به نیروهای خط مقدم نظریه پردازی میزند.
۷- حساب نظریهپردازی برخی دانشجویان و طلاب مستعد فکور انگیزهمند را باخیل عظیمی که در دو دهه گذشته به طور فلهای دانشجو و طلبع کردهایم، یکسان نکنیم. این یکسان سازی عقبه و مهرههای ستون فقرات نظریه سازی آینده را سست و سخیف خواهد کرد.
۸- از تولید انبود استادان عقیم و جزوهپرورده و جزوه پرور و قالبی اکیدا اجتناب کنیم و با این کار دوغ و دوشاب را یکسان نکنیم و برخی حرمتها و انگیزههای سودمند فرهنگی-اجتماعی را زایل و باطل نکنیم.
۹- از تولید انبوه فلهای دانشجو به شیوه معمول بیش از دو دهه گذشته و به منظور ارائه آمار و ارقام به افرنگیان و نیز ایجاد سرگرمی و شاید هم اشتغال برای جوانان اکیدا خودداری کنیم. افرنگیان هوشمندتر از این هستند که با این شیوهها خام شوند و تحت تاثیر ما قرار گیرند!
۱۰- قلیل عالمان جدی و فکور را با ایما و اشاره، و با جوسازیهای رسانهای پر حجم و پیوسته، تخفیف و تضعیف و تحذیف نکنیم تا شجاعت اندیشیدنها و نظریهپردازیهای ناهمگون با مقبولات و مشهورات جا افتاده و رایج را از دست بدهند.
آنچه در بعد فکری و اعتقادی بیتردید لازمست در سطح عامه مردم و اقشار مختلف جامعه رعایت شود تا آرامش و ثبات اجتماعی تامین و تحکیم شود را، در سطح عالمان و اندیشمندان فکور و نظریه پرداز اجبار و الزام نکنیم. آری! چنانچه برای عالمان و اندیشمندان فکور حدود و ثغور تعیین کنیم و برخی از عالمان متقدم و متاخر را مقدس و نقدناپذیر کنیم، این دسته از عالمان را به سطح سایر اقشار جامعه تقلیل دادهایم و در این صورت چه سود که میلیاردها هزینه کنیم و صدها کرسی نظریه پردازی و پژوهشکده و پژوهشگاه و فرهنگستانهای رنگارنگ ایجاد کنیم که این خاک بدست خود لم یزرع و بیبار شده است.
و از انها عمدتا، اگر نه انحصارا، تمجید و نعظیم و تکریم مقدس شدگان و نقد ناپذیران حاصل میشود و جشن و جشنواره و همایشهای تشریفاتی نمایشی. مگر سرنوشت ملاصدرا، علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) و شهید مطهری (رحمه الله علیه) و امثال آنها را در این قبیل محافل و جامع نمیبینیم؟
۱۱- برخی موسسات کوچک و بزرگ و بسیار بزرگ آموزشی یا پژوهشی چنان با برخی از شخصیتهای سیاسی و حکومتی پیوند خوردهاند که هر گونه اظهار نظر مشفقانه کارشناسانه درباره آنها بمنزله حرکتی سیاسی و اغلب خصمانه تلقی میشود. این امر خلاف مصالح و منافع انقلاب اسلامی است.
این وضع از جمله نشانههای بارز حکومتهای عقب مانده الیگارشی است. این وضع به هیچوجه زیبنده انقلاب اسلامی و شهدای پرافتخار جاویدان آن نیست. این وضع هیچ تناسبی با تحدیهای جدی و بنیان کن افرنگیان علیه انقلاب اسلامی ندارد.
این وضع هیچ تناسبی با پاسداری از خودن شهدای مخلص و مظلوم هشت سال دفاع مقدس در مقابل تجاوزگران و سلطهطلبان مستکبر ندارد. بنابراین، هیچ موسسه آموزشی و پژوهشی غیر شخصی نباید ملک مطلق این و آن باشد و نتیجتا باید به نحو شفاف و اشکاری از حفظ و تحکیم این قبیل تملکها و سلطهگریهای ناسالم قبیلهای و عشیرهای اکیدا خودداری کنیم.
۱۲- از حکومتی یا دولتی کردن همایشهای جدی پژوهشی با سخنرانیهای افتتاحیه واختتامیه تشریفاتی رجال سیاسی اکیدا اجتناب کنیم، و با اینکار زحمات چندین ساله محققان فکور را تخفیف و تحقیر نکنیم.
۱۳- از هرگونه مراسم بزرگداشت، نکوداشت، گرامیداشت، و تجلیل و تکریم که به نحوی حاوی چیزی جز بیان و ترویج تکلف و تعارف و تمل نیست قویا اجتناب کنیم، و با اینکار پژوهشگران جدی و نظرات شخصیتهای فکور فرهنگی را مایوس و نومید نکنیم.
به عوض، این قبیل مراسم را تبدیل به همایشهای جدی کنیم که در ان فقط و فقط مقالات پژوهشی درباره مواضع و نظرات شخصیت مورد نظر ارائه شود.
۱۴- و بالاخره از تصویب و اجرای هر گونه سیاستی که به نحوی معطوف به جلب نظر و تایید افرنگیان است بنیانا و اکیدا خودداری کنیم.
خوبست این حقیقت ساده و مهم را آویزه گوش کنیم که آنها هیچ توجهی به این قبیل کارهای نمایشی متظاهرانه ما ندارند و چشمشان به درستی به مناسبات و هنجارهای داخلی و محصولات و دستاوردهایمان دوخته شده است.
چهارده امر سلبی فوق به مقدار زیادی خروج ما از وضعیت خفته یا مختصر فعلی را تسهیل و تسریع میکند. اما این فهرست بدون اقدامات و سیاستهای ایجابی ثمرات خود را بطور کامل آشکار نخواهند کرد.
۱- تلاش کنیم استادان توانمند فکرو شجاع را شناسایی کنیم، و امکانات و منابع مورد نیاز پژوهشی در خور ایشان را در اختیارشان قرار دهیم.
۲- تلاش کنیم دانشجویان و طلاب مستعد نظریهپردازی را شناسایی و هرگونه امکانات لازم جهت رشد و بالندگیشان را فراهم کنیم.
۳- هر چند سال یکبار، دانشگاهها، پژوهشگاهها و مدارس حوزوی را که به افراد معتمد و آشنای خود سپردهایم توسط هیئتی از عالمان هوشمند و شجاع مورد تحقیق و تفحص صریح و صادقانه بی جار و جنجال محرمانه قرار دهیم تا میزان تغییرات ثمر بخش نوآورانه و تولیدات عقیم پوشالی ارزیابی و آشکار شود. تا اینجا روی سخن عمدتا با مسئولان تصمیمگیرنده و سیاستگذار در سطوح عالی کشور بود و بنابراین، درباره موضوعات مهم و حساس دیگر که در سطح استادان و دانشجویان مورد نظر است –یعنی وضعیت بسیار نامناسب و عقیم مجلات علمی-پژوهشی، وضعیت بیحاصل و نافرجام رسالههای تحصیلات تکمیلی، روابط متکلفانه غیرعالمانه استادان، روابط یک سویه و ضد انگیزهای میان استادان و دانشجویان، و بالاخره عدم تعامل فعال فکری و نظری میان دانشجویان- هیچ اشارتی نکردم. این موضوعات هر یک به کالبدشکافی موشکافانه دقیق نیاز دارد که امید دارم در فرصت مناسب دیگری بدان بپردازم.
نکته: بنا به نظر شخص دکتر سعید زیباکلام، نسبت به نسخهی چاپی اصلاحاتی جزئی و نگارشی در متن انجام شده است.
منتشر شده در: فارابی؛ دو ماهنامهی داخلی جشنواره بینالمللی فارابی، شماره سوم، خرداد و تیر ۱۳۸۷