
سعید زیباکلام استاد دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران و دانشکدهی علوم سیاسی دانشگاه امام صادق(ع) معتقد است که نوعا حوزویان و دانشگاهیان تعاریف متفاوتی را از روشنفکر ارائه میدهند و بر اساس این تعاریف در مورد آن قضاوت میکنند و ضروری است که در ابتدای بحث، تحلیلی مفهومی از روشنفکر ارائه داد.
زیباکلام در گفتوگو با ایسنا در ابتدای بحث، برای اثبات صحبت خود به یکی از اشعار مولانا جلالالدین اشاره کرد و گفت: عدهای در تاریکی فیلی را لمس کردند یکی گوش فیل را لمس کرد و گفت شبیه بادبزن است. دیگری خرطوم فیل را لمس کرد و تصور کرد که ناودان است. و این تفاوت برداشتها به علت تاریکی بود و مطمئنا اگر فضای روشنی بود چنین اشتباهاتی رخ نمیداد. مشکل روشنفکری ما نیز تا حدودی همین است که البته در بعضی مواقع از نظر کیفی وضعیتی بدتر و متفاوتتر از داستان مولانا جلالالدین دارد.
وی تصریح کرد: همانطور که گفتم اگر نور در جایی که فیل قرار داشت میتابید، مشکل برطرف میشد ولی مشکل مفهوم روشنفکری با تابیدن نور نیز حل نمیشود؛ چون ما با یک موجودی با هویت ثابت و مستمر مواجه نیستیم. هرکس در این باب تلقی خود را بیان میکند و با توجه به آن تلقی قضاوتهایی را در ارتباط با روشنفکری انجام میدهد. در مفهوم روشنفکری با یک اغتشاش و هرج و مرج جدی مواجه هستیم که در مواردی مورد غفلت واقع شده است. افراد از یک لفظ استفاده میکنند ولی در واقع چیزهای مختلفی را اراده میکنند. قضاوتها و برداشتها در باب این مفهوم به حدی است که همگرایی، همسویی و رسیدن به یک اجماع را در این ارتباط نه تنها مشکل کرده بلکه به ظاهر ناممکن نیز کرده است. چرا میگوییم ناممکن؟ به این علت که هرکس چارچوب ارزشی و بینش خاص خود را دارد و نظر خاص خود را بیان میکند. بنابراین ما با یک پدیدار خاص در جامعه مواجه نیستیم.
این استاد دانشگاه گفت: طبیعی است که ما نمیتوانیم به افراد اهل فکر و اندیشه بگوییم که همگی در باب یک موضوع مثلا روشنفکری به یک نحو فکر و نقش فتوکپی را ایفا کنند و اگر چنین حکمی هم کنیم، در بین اصحاب فکر مقبول واقع نمیشود. هرکس قضاوت خاص خود را داراست. بنابراین من در این بحث روشنفکری را از دیدگاه خاص خود بررسی و تعریف میکنم و اصراری ندارم که دیگران این تعریف را بپذیرند. اگر ما نهضتی را که غربیها در قرن ۱۸ به نام روشنفکری آغاز کردند – نهضتی که بعضا به غلط در جامعه از آن به نهضت روشنگری یاد میشود – مبنا قرار دهیم – که البته در این مورد نیز اجباری نیست – داستان در باب مفهوم روشنفکری کمی شسته رفتهتر میشود، ولی اختلاف در قضاوتها همچنان به جای خود میماند. آنچه که در قرن ۱۸ به رهبری افرادی مانند کانت، ژان ژاک روسو، مونتسکیو، دیدرو، کوندیات ،حلباخ ، کاندروسه و هیوم در سراسر اروپا رخ داد، دارای پیام و تبعاتی بود. آنها تاکید کردند که انسان میخواهد روی پای خود بایستد. ما میخواهیم تفکر و با توجه به عقل بشری خود تصمیمگیری کنیم. آنها زمینهای را فراهم کردند که بشر از عقل خود بدون هیچگونه ترس و ملاحظهای استفاده کند و از این نهضت میتوان در حال حاضر به عنوان منشا وخواستگاه غرب مدرن یاد کرد.
وی ادامه داد: همانطور که گفتم اگر این نهضت را مبنای روشنفکری قرار دهیم مقداری از اغتشاش و تششت مفهومی در باب این مفهوم نجات پیدا میکنیم و قضاوت کمی راحتتر میشود. در این نهضت قرار شد که انسان شجاعت به خرج دهد و از نیروهای غیربشری خود را مبرا و هرچه به عقل خود میآید، بپذیرد و از آن تبعیت کند. روشنفکر یعنی توسل انسان به عقل خود ولاغیر و این لاغیر بسیار مهم است. یعنی انسان مواریث فرهنگی، مابعد الطبیعی و وحیانی را کنار گذاشته و با توجه به عقل خود تصمیم بگیرد و این در واقع آغاز پدیده اومانیسم نیز محسوب میشود.
وی در مورد جریان روشنفکری در ایران نیز گفت: به نظر من جریان روشنفکری ایران تاثیرپذیرفته از این نهضت است. جریانی است که در واقع به نحوی صریحا یا تلویحا مواریث فرهنگ دینی را به صورت مشخص کنار گذاشته. البته به سایر مواریث دست نزده است. فقط آنچه که جنبه وحیانی داشته به آرامی وتدریجا کنار گذاشته است. روشنفکری در ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب برای عقل بشری اصالت قائل بوده، آن را مبنا قرار داده است و هر نوع موضوع وحیانی را صریحا یا تلویحا رد و یا انکار کرده است. که البته این امر دارای وجه سیاسی است. ممکن است عدهای صریحا این امور را رد کرده و باکی از عواقب آن نداشته و احساس کرده باشند که باید عقیده خود را به صورت شفاف بیان کنند آن عده هم که تلویحا این امور را رد کردهاند اعتقاد داشتهاند چون ما در جامعهای دینی زندگی میکنیم، باید به تدریج این عقاید را بیان کرد.
این استاد دانشگاه گفت: اگر به قبل از انقلاب برگردیم و مثلا جنبش مشروطه را بررسی کنیم به افرادی مانند آخوندزاده، میرزا ملکمخان، تقیزاده بر میخوریم . آنچه ضروری به نظر میرسد این است که ببینیم آنچه که این افراد گفتهاند با توجه به مبنایی که گفته شد دارای بار روشنفکری است یا نه، و به گمان من این طور به نظر میآید که آنها در زمان خود به صورت خفیف یا شدید افرادی روشنفکر بودهاند.
زیبا کلام ادامه داد: اگر وضعیت بعد از انقلاب را ملاحضه کنیم داستان متفاوت خواهد بود. شما با افرادی مواجه هستید که دارای اندیشههای روشنفکری هستند گرچه صریحا نفی دین نمیکنند و عنوان مذهبی و دینی را همراه خود دارند. لیکن درواقع مابا یک جریان روشنفکری شبیه غرب مواجه هستیم. جریان روشنفکری بعد از انقلاب از دهه هفتاد و اواخر دهه شصت به صورت جدی و فراگیر در کشور ما مطرح شد و این جریان در قالب حلقههایی اقدام به اشاعه افکار خود کرد. به نظر من در اینجا میتوان به جای استفاده از اصطلاح جریان روشنفکری از جریان مدرنیستی استفاده کرد. در واقع ما در اینجا مواجه با افرادی هستیم که درصدد هستند اندیشههای مدرن را در جامعه مطرح کنند. البته استفاده از اصطلاح مدرنیست این بحث را شسته و رفتهتر میکند و خوشبختانه این اصطلاح از نظر مفهومی گرفتار تشتت مفهوم روشنفکر نیست. پس ما در اینجا با مفهوم روشنفکری وداع و سعی میکنیم از آن کمتر استفاده کنیم.
زیبا کلام گفت: مفهوم روشنفکر به صورت عرفی و عادی در جامعهی کنونی ایران دارای بار مثبت است و ما باید سعی کنیم از این سطح عبور کنیم چون نقطه مقابل روشنفکری تاریکفکری است و این مفهوم دارای بار منفی و به اعتقاد من گمراه کننده است. منباب مثال وقتی میگوییم فلان فرد یک روشنفکر است، به او بار مثبت دادهایم و به نحوی از وی تعریف و تمجید کردهایم و وقتی در مقابل فرد دیگری که در همین طراز است سکوت میکنیم در واقع تلویحا قائل شدهایم که وی فردی تاریکفکر است. متاسفانه این شیوه کار در روزنامههای روشنفکری ما باب شده است. از برخی چهرهها به عنوان روشنفکر یاد میکنیم و در رسانهها و مطبوعات هر وقت اتفاقی میافتد، مثلا آب کم یا زیاد میشود ، آمریکا تهدید میکند، یا انگلستان فتنه انگیزی میکند به سراغ این افراد میروند و نظرات آنها را جویا میشوند. به نظر من این قبیل چهرهسازیها کار نادرستی است. چون این افراد را روشنفکر مینامیم و در مورد بقیه عالمان و صاحبنظران که در همین طراز ویا حتی برتر قرار دارند چنین صفتی را نمیدهیم. با این کار، ما سایر عالمان و صاحبنظران را به طور ضمنی تاریکفکر قلمداد کرده و بی اعتبار جلوه میدهیم.
وی افزود: این عامل به همراه تشتتی که در باب مفهوم روشنفکری وجود دارد به نحوی ما را مجبور میکند که با این مفهوم خداحافظی کرده و از مفاهیمی گویا و رساتر که دارای بار ارزشی کمتری هستند استفاده کنیم، یعنی مفاهیم دیندار و مدرنیست. مفهوم مدرنیست که الزاما دارای بار منفی نیست؛. به کسی گفته میشود که به انسان، جامعه و سیاست نگاه دینی ندارد و انسان دینمدار کسی است که دارای باور دینی است، به وجود خدا اعتقاد دارد و فراتر از آن معتقد است که میتوان دین و مواضع بینشی و ارزشی دینی را در عرصه سیاست، جامعه و به طور کلی حیطه ی عمومی وارد کرد.
وی ادامه داد: البته ما در جامعه به افرادی برمیخوریم که دارای اعتقادات دینی هستند ولی معتقدند که دین را نباید در حیطهی عمومی دخالت داد و باید فقط در حیطهی خصوصی وجود داشته باشد که به نظر من این افراد جزء جریان مدرنیست محسوب میشوند و نمیتوان از آنها به عنوان افراد دینمدار یاد کرد. در حامعهی کنونی، ما در مواقعی با یک جریان طوفنده، کوبنده و منسجم مدرنیستی مواجه هستیم و در مواقعی نیز این جریان با توجه به حاکم بودن فرهنگ دینی تلویحا یا به صورت ضمنی معارف دینی را تحریف، تحقیر و یا در مواردی نفی یا طرد میکند و یا در مواقعی دیگر به صورت لطیف مورد بیاعتنائی قرار میدهد. در مجموع ، این قبیل ظهورات اندیشههای مدرنیستی عامل اصلی بیاعتنایی مردم به جریان روشنفکری است.
سعید زیباکلام در ادامهی گفت و گوی خود با ایسنا اظهار داشت: مردم کشور ما وقتی با جریانی مواجه شوند که احساس کنند این جریان بو و رایحهی دین را ندارد و نست به آن احساس بیگانگی کنند با بیاعتنایی از کنار آن عبور میکنند. حال مهم نیست فردی که بو و رایحهی دین را ندارد فردی حوزوی باشد یا تحصیلکردهی غرب. ببینید ما با فردی مانند تقیزاده مواجه هستیم که معتقد است باید از ناخن تا فرق سر غربی شویم و در زندگی خود از اندیشهها و شیوهی غرب استفاده کنیم. خوب، مطمئنا این فرد برای مردم دارای رایحهی آشنایی نیست و بوی غربزدگی شدید میدهد. حال اگر مردم احساس کنند یک مرجع دینی یا مجتهد نیز بوی چنین فرهنگی یعنی فرهنگ غربی را نیز میدهد، حتی اگر در لباس روحانیت نیز باشد وی را نمیپذیرند و کنار میگذارند.
وی با بیان این که ” صرفنظر از اعتقادات و موضعگیریهای سیاسی، انتخابات نهم موید این صحبت است” ابراز عقیده کرد: عامهی مردم در انتخابات از یک طرف با فردی مواجه بودند که شاید بیش از ۱۰ الی ۱۵ سورهی قرآن را حفظ نباشد و نتواند یک سخنرانی نظری مذهبی ارائه دهد و از طرفی دیگر با فردی حوزوی مواجه بودند. ولی مردم رایحهی دل انگیز دین را از فردی غیرحوزوی و دانشگاهی احساس کردند و این در حالی است که تعداد کثیری از دانشگاهیان ما که عمدتا متعلق به جریان مدرن نیز هستند به نامزدی که برحسب ظاهر برآمده از حوزه است تمایل داشتند. این نشان میدهد که مردم چندان به ظواهر توجه نمیکنند.
این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: اینگونه نیست که مردم بگویند چون فلان آقا در غرب درس خوانده است نباید به آن اعتنا کرد و غربزده است و چون فلان آقا در حوزه درس خوانده است غرب زده نیست. مردم به این چیزها توجه نمیکنند. مردم نگاه میکنند که چه کسی بوی دین میدهد و چه فردی صحبتهایی متناسب با ارزشهای آنها میکند. صحبت از معرفت حق و باطل میکند. مردم با توجه به آموزههای دینی خود تصمیم میگیرند و نتیجه این شد که عامهی مردم به فردی غیرروحانی تمایل پیدا کردند که دارای چنین خصوصیاتی بود و دانشگاهیان که قاطبا مدرنیست هستند، به فردی که برحسب ظاهر متعلق به حوزه بود تمایل داشتند.
وی تاکید کرد: مادامی که اصلاحگران جامعه، رجال سیاسی، دانشگاهیان و عالمان بوی دین ندهند، عامهی مردم با آنها مشکل خواهند داشت و حداقل نسبت به آنها بیاعتماد خواهند بود و این طیف در جامعه احساس غربت خواهند کرد و میتوان گفت که در تاریخ معاصر هیچگاه مردم به جریان مدرنیسم گرایش پیدا نکردند.
زیباکلام در برابر اظهارات کسانی که معتقدند در انتخابات خرداد ۷۶ مردم به نحوی به جریان مدرنیسم گرایش پیدا کرده و به این جریان رای دادند، گفت: من چنین باور و عقیدهای را قبول ندارم. یعنی نمیتوانم تصور کنم که ۲۰ میلیون نفر در دوم خرداد با نگاه مدرنیسم رای دادند. مردم در انتخابات ۷۶ به یک روحانی و سادات رای دادند. به یک رجل سیاسی که متدین بود و میخواست برای مردم صادقانه کار کند و قصد داشت تجربهی ۸ سال قبل را دیگر برای مردم تکرار نکند. آنها انتظار داشتند که خاتمی با رانت و تبعیض مقابله کند. مردم با توجه به فرهنگ دینی خود بدون اینکه استدلالهایی که ما مطرح کردیم را در نظر بگیرند به خاتمی رای دادند. مردم معتقد بودند که خاتمی آدم خوبی است و میتواند با توجه به فرهنگ دینی، تغییراتی در وضعیت زندگی آنها ایجاد کند.
این استاد دانشگاه معتقد است: باید توجه داشت تمام آرایی که به خاتمی داده شد از باب ایجاب نبود و نگاه سلبی نیز داشت. آیا شما فکر میکنید واقعا ۲۰ میلیون به خاطر خاتمی رای دادند؟ نه، تعداد زیادی از آنها میخواستند با رای دادن به خاتمی جواب «نه» محکمی به سیاستهای دولت قبلی بدهند. پس باید در اینجا مبحث آرای سلبی را نیز در نظر گرفت. در بسیاری از مواقع مردم ایران نه تنها از جنبهی ایجابی وارد انتخابات نشدند بلکه به مقدار زیادی از جنبهی سلبی رای دادند. مردم ما اصولا بسیاری از حرفهای خود را به نحو صریح و مستقیم بیان نمیکنند گرچه در ظاهر ایجابی باشد. آنها به دلیل تجربهی تلخ سیاسی که دارند حرفهای سلبی خود را به صراحت بیان نمیکنند. به عبارت دیگر هنگامی که مردم نتوتنستند آلام و تجارب ملموس تلخ خود را به گوش مسوولان دولت هشت ساله پس از دفاع مقدس برسانند تا بگویند ما از تبعیض و محرومیت رنج میبریم، ما از به وجود آمدن دیوانسالاری بیزاریم، ما از سخنرانیهای مکرر و لاینقطع درباره عدالت اجتماعی منزجر هستیم و خود عدالت اجتماعی را میخواهیم به رجلی رای دادند که کمترین شناخت لازم را از او نداشتند و در نتیجه انتخابات مایه حیرت و شگفتی تقریا همه ناظران و کارشناسان شد.
زیبا کلام با توجه به این عقیدهی خود که بسیاری از مردم در انتخابات از جنبهی سلبی شرکت میکنند و درصدد هستند که به وضعیت موجود «نه» محکمی را بگویند، در تحلیل خود از انتخابات سوم تیر و این که نه مردم در این انتخابات به چه چیزی بود، نیز آورد: مردم در انتخابات سوم تیر یک بار دیگر میخواستند بگویند که ما از وضع موجود خسته شدهایم. از سخنرانیهای مکرر تقریبا هر روزه درباره دموکراسی، جامعه مدنی، حقوق بشر، حقوق شهروندی و آزادیهای مدنی بیزار و رنجوریم. مردم در انتخابات سوم تیر میخواستند بگویند ما از ادامه حیات دیوانسالاری رانتخواری به تنگ آمدهایم و خواستار تعدی و قطع دست ظاهرالصلاح از بیتالمال هستیم، میخواستند بگویند رییسجمهور و دولتی میخواهیم که به ندرت سخنرانی کند و اکثرا به دنبال خدمت صادقانه و غیرطلبکارانه باشد. ببینید در انتخابات، بهخصوص در دور دوم، میزان و توانایی افراد از لحاظ تبلیغاتی و توانایی رسانهای هیچ تناسبی نداشت. یک نفر به صورت سازمانیافته وارد انتخابات شده بود و طرف دیگر هیچ سازماندهی مشخصی نداشت و مردم از طریق برنامههای تلویزیونی مقداری نامزد روی هم رفته ناشناخته را شناختند و به خاطر صداقت و دردمندی که در وی یافتند به او رای دادند. مردم در انتخابات با نمادها سر و کار داشتند و با توجه به نمادها قضاوت کردند.
وی که در این گفتوگو با خبرنگار ایسنا جریان روشنفکری در ایران را به دو جریان مدرنیسم و دینمدار تقسیمبندی کرد، درباره حضور و فعالیت جریان دینمدار در جامعه و وجود آن در عرصهی فکری به خصوص دانشگاهها گفت: متاسفانه خلاء حضور آنها در عرصهی فکری و اندیشه و سیاستگذاریهای ارزشمدارانه جدی است و مکررا خطرات عمیق این وضع را برای استمرار انقلاب اسلامی گوشزد کردهام. آن بخش از حوزههای ما که دینمحور و در این زمینه دارای آگاهی هستند، چندان در جامعه حضور ندارند و از آنها حضوری که انتظار میرود دیده نمیشود. در دانشگاهها و محافل به صورت ضعیف ظاهر میشوند.
زیباکلام معتقد است: بخشی از حوزهی ما گرایش به مدرنیسم دارد که این امر فقط در حد طلبهها نیست. در سطوح بالاتر نیز این گرایش را مشاهده میکنیم؛ مثلا ما علمایی را داریم که دارای گرایشات مدرنیستی هستند. مدرنیست کسی نیست که برای زینت کراوات خود پنجتا پاپیون روی آن بچسباند و کت و شلوارش را از معروفترین سالنهای مد لباس پاریس و رم انتخاب کرده باشد. افراد مدرنیست قیافهی خاصی ندارند. من فکر میکنم نگاه مدرنیستی در بسیاری از حوزههای ما حاکم است. برخی مراجع و مدرسین به حاکمیت و جامعه نگاهی دینی ندارند و همانطور که گفتم اندیشهی مدرنیستی در حوزههای ما حاکم است. یا به نحوی برخی از مولفههای مهم نگرش مدرنیسم غربی را دارا میباشد که این بسیار ناگوار است.
وی معتقد است: اگر سکوت حمایتآمیز یا حمایت برخی از علمای بزرگ ما در زمان مشروطه از جریان مدرنیستی نبود، جریان مشروطه چنین سرانجامی پیدا نمیکرد. برخی از علما در جریان مشروطه سکوت کرده و برخی دیگر نیز به نحوی از اندیشههای مدرنیستی حمایت کردند. پس میتوان نتیجه گرفت که نوع موضعگیریهای اعتقادی و سیاسی علما در این زمینه بسیار تاثیرگذار بود. متاسفانه برخی علما ما یا از غرب تاثیر پذیرفتهاند یا در حوزههایی که باید حضور فعال داشته باشند، حضور ندارند و خلاء حضور آنها به صورت جدی محسوس است. من میتوانم به جد به شما بگویم که بخشی از حوزه تسهیلکنندهی راه مدرنیسم در جامعهی ما بوده و شاید منصفانهتر این باشد که بگویم بسیار کم و قلیل هستند در حوزههای ما که آگاهانه، هوشمندانه و غیورانه از ارزشها و نگرشهای بنیادی اسلام دفاع کنند. قاطبه یا سکوت کردهاند و موضعگیری نمیکنند که سکوت آنها به صورت غیرمستقیم تاییدکنندهی جریان مدرنیسم است و یا آگاهانه به جریان مدرنیسم اعتقاد دارند و فعالانه آن را اشاعه میدهند.
این استاد فلسفه در پایان تاکید کرد : اینگونه نیست که هرکسی در لباس روحانیت است دارای نگاهی غیورانه و ارزشمدارانه نسبت به مبانی و ارزشهای اسلامی است و در مقابل نیز اینطور نیست که هر اندیشمندی که در لباس روحانیت نیست الزاما دارای نگرشهای مدرنیستی است. این تقسیمبندیهایی که انجام میدهند و میگویند تعارض بین روشنفکر و روحانی، و یا تقابل میان حوزویان و دانشگاهیان تقسیمبندیهای کاذب و گمراهکننده است. و نباید به آن توجه کرد.