ویتگنشتاین ژرف بینانه مى بیند که: «ما نباید فراموش کنیم که حتّى تردیدهاى ظریف تر و فلسفى تر ما بنیانى در غریزه دارند. فى المثل آنچه در این عبارت ظهور یافته است که «ما هرگز نمى توانیم بدانیم که: …».»
(۱۹۸۰: ص۷۳).
با این سخن تأمل انگیز ویتگنشتاین رویهمرفته موافقم، آنهم بدین دلیل که نقطه عزیمت بسط پذیر و راهگشایى است: از فیلسوف بت شکن، سنّت شکن، و فوق العاده ژرف اندیشى چون ویتگنشتاین به دلایل چندى متعجب و بل متحیرم: نخست اینکه، چرا ویتگنشتاین فقط از «تردیدها» سخن گفته است و ثانیاً اینکه، چرا این حکم را شامل مواضع ظریف تر و بنیانى تر فلسفى نکرده است بعنوان مثال، هنگامى که فیلسوفان قائل مى شوند که: «مسلّم است که . . . » ، «پرواضح است که . . . »، و یا «این امرى بدیهى است که . . . »، «معلوم است که …»، «مستحسن و مقبول است که . . .»، «منصفانه است قائل شویم که . . .»، و یا «معقول است که قائل شویم
که . . .» ، مواضعى بسیار بنیانى و بلادلیل را اعلام مى کنند. تعجبم از این است چرا ویتگنشتاین فقط تردید ها را معطوف به شالوده اى انفسى یا، به تعبیر وى، غریزى کرده است. در حالى که آشکار است که نه فقط تردید ها که مواضعى از قبیل آنچه بعنوان مثال ذکر کردیم نیز ریشه در نفس ما دارند و عمیقاً انفسى هستند.
اما دلیل سوم تعجّب و تحیرم اینست که چرا ویتگنشتاین خاستگاه یا، به تعبیر وى، شالوده تردید ها را منحصر و محصور به «غریزه» کرده است آیا مقصود ویتگنشتاین از این سخن اینست که همه انسان ها، فیلسوف یا فیل دوست، از آن جهت که انسانند و غرایز مشخص و معین مشترکى دارند همگى در تردیدهایشان مشترکند یعنى، همه ابناء بشر تردیدهاى معین و مشخص یکسانى دارند روشن است که نه تنها ابناء بشر چنین وحدتى ندارند که بدتر از آن، فلاسفه نیز به ندرت در تردید ها یا مواضعشان همگون و همرأى اند: اگر مقصود ویتگنشتاین از «غریزه» همان باشد که عموماً و عرفاً از این لفظ فهم مى شود دچار مشکلى اساسى مى شویم. فهم عرفى و متداول از غریزه یا غرایز انسان این است که آنها هر چه هستند – و در این زمینه مناقشات و مواضع متعارض و متخالف امرى فراگیر و جهانشمول است – بطور عام در جمیع ابناء حضرت آدم(ع) مشترکند. و اگر بنا را بر بینش تأمل انگیز ویتگنشتاین بگذاریم – «تردیدهاى ظریف تر و فلسفى تر ما بنیانى در غریزه دارند» – مى توانیم نتیجه بگیریم که چون غرایز مشترک هستند تردید ها نیز مشترک خواهند بود. و حال آنکه مرورى بر تاریخ فلسفه به نحو بین و بارزى آشکار مى کند که تردیدهاى فیلسوفان چقدر گرفتار تشتّت و تغایر و تعارض است. ملاحظه مى شود که بینش ویتگنشتاین در صورت فعلى اش چندان صائب و درست بنظر نمى آید. اما به گمان من، مى توان سخن تأمل انگیز ویتگنشتاین را چنان جرح و تعدیل کرد که اولاً حصر و اطلاق آن به تردید ها را منتفى کند، و ثانیاً از مفهوم سراپا مسئله آمیز و مسئله ساز غریزه اجتناب کند، و ثالثاً جانشینى براى غریزه قرار دهد که هم با تشتّت و تنوع و تکثر آراى فیلسوفان در تاریخ همخوانى داشته باشد و هم بواقع آن تشتت و تنوع و تکثر آراء را تبیین کند. و لابد روشن است که سخنى که بتواند چنین کند صورت و سیرت و سِمت نظرى دارد:
نه فقط تردیدها، بلکه تبیین ها، اقامه براهین و دلایل، و اخذ مواضع ظریف تر و فلسفى تر، در تحلیل نهایى، مولود آمال، امیال، و ارزشهاى ماست: تعلقات و تمنیاتى که بنوبه خود زاده و پرورده قلوب ما هستند.
با این صورتبندى کاملاً جدید، از معضلات مذکور مى توان به سهولت اجتناب کرد. نخست اینکه، تردید ها مى توانند متناسب و متلائم با آمال و امیال و ارزشهاى یکایک انسان هاى فیلسوف یا غیرفیلسوف – چه فرقى مى کند – باشند و بنابراین تفرق و تشتت تردیدها، آنچه بواقع با آن مواجه هستیم، مشکلى ایجاد نمى کند. ثانیاً، مواضع فلسفى متنوع و متکثر، همچون تردیدهاى متنوع و متکثر، طول تاریخ بشر قابل فهم و قابل تبیین مى شود. ثالثاً، از معضله چیستى غرایز که مسئله اى بس بغرنج و پررنجى در فلسفه، انسان شناسى، و روانشناسى و روانکاوى است، اجتناب کرده ایم. آمال و امیال و ارزش ها نه عرفاً دلالتى بر یکپارچگى و جهانشمولیت دارند و نه با وجود زادگاه و پرورشگاهى که براى آن احراز کردیم، مى توانیم چنین مدلول هایى را از آن مراد و منظور کنیم.
نظریه فوق را مى توان به بیانى ظاهراً بسیار متفاوت، اما در نهایت بسیار شبیه و قریب به آن، نیز صورتبندى کرد:
تردیدها، تبیین ها، تعقّل ها، استدلال ها، و اخذ مواضع فلسفى هیچگاه نمى توانند فراتاریخى، فرافرهنگى، و فراپارادایمى – یا ثابت و لایتغیر و ابدى – باشند زیرا آنها، در تحلیل نهایى، زاده و پرورده قلوب یکایک فیلسوفان هستند.

منتشر شده در: روزنامه ایران، شماره ۳۹۱۴، ۸ اردیبهشت ۱۳۸۷

به اشتراک بگذارید : | | |