
آیا جالب توجه نیست که از فیلسوفان نوعاً یکایک آرا و انظار خود را مورد تعقل و تأمل فلسفى قرار نمى دهند تا صحیح و سقیم را تمییز نهاده، سپس صحیح و صادق ها را برگیرند آنها سنتاً تابع آموزش ها و آموزگارانى هستند که با آنها انس و الفتى داشته و دارند و در پاره اى از مواقع و مواقف، تابع مقبولات یا مشهورات زمانه خود هستند. کافى است(!) هر فیلسوفى یک جو شجاعت بخرج دهد و برخى از آرا و انظار مقبول و مأخوذ خود را بررسى کند تا دریابد که چه میزان عظیمى از آرایش متأثر از معلمان و تعلیمات آنها بوده و در عین حال چه میزان عظیم ترى تابع مقبولات و مشهورات زمانه و زمینه خود مى باشد. آنچه از این دو غربال بیرون مى ماند على الاغلب تجلى به حسب ظاهر بیطرفانه و آفاقى (همان عینى) هواى نفس است در قالب گزاره هایى مدعى حکایت و بیان حقایق ناب و خالص عقلى یا عقلانى. در اینجا، همچون بسیارى از مواقع و مواقف دیگر، علاوه بر قدرى تعمق و تأمل، شجاعت، صداقت و انصاف کلیدهاى اصلى فتح ابواب اند تا روشن کند که «و ان هم الا یخرصون»!
از طرفى دیگر، عوامان( همان غیر فیلسوفان) نیز یکایک آرا و انظار خود را مورد تعقل و تأمل قرار نمى دهند و به شدت متأثر از محیط و معلم و خانه و جامعه خود هستند. جالب توجه است که بر این باور بودیم که فلاسفه آرا و انظار خود را همواره پس از تعقل و توجیه درست و درخور مى پذیرند و پس از تفطن به اینکه این طور نیست به طرز شگفت انگیزى متوجه شدیم که این باور ما هم به نوبه خود هیچ مبنا و شاهدى نداشته است! به عبارت دیگر، شیوه کار یابندگان حقایق ناب و معرفت زلالى که خود ساخته بودیم کم و بیش و روى هم رفته شباهت قابل توجهى به شیوه کار خود ما دارد. آنها سخت تحت تأثیر زمینه و زمانه، آموزه ها و مقبولات متداول جامعه خود هستند و بدین ترتیب، بسیارى از آرا و نظرات شان کاملاً تقلیدى، تلقینى و به هر حال غیرتعقلى است. ما نیز چنین هستیم و نمونه و مصداقش: باورمان نسبت به شیوه کار فیلسوفان!
اینک جا دارد بپرسیم چه تبیینى درباره این وضعیت شگفت انگیز دلالت آمیز مى توان ارائه کرد به نظر بنده، این شباهت و مقارنت میان شیوه رفتار ما وشیوه رفتار فیلسوفان پدیدار غریبى نیست. تبیین این همسانى و همنوازى، خیلى ساده، این است که میان ما عوامان و مصنوعات حقایق یاب ما – یعنى، فیلسوفان – تفاوت ماهوى یا تقویمى و تکوینى اى درباره معرفت وجود ندارد. اگر بتوانیم لحظه اى از چنگال ساخته خود رهایى یابیم به روشنى خواهیم دید که آنها مجهز به همان مشاعر و قوایى هستند که ما. به علاوه و به همان اندازه قابل توجه و تعیین کننده، آنها در همان جامعه و فرهنگى مى زیند که ما. آنها همان اندازه متأثر و مولود شرایط تاریخى جامعه خود هستند که ما. بنابراین تفاوت ماهوى تقویمى و تکوینى وجودى و اجتماعى ـ فرهنگى میان ما وجود ندارد. تفاوت تنها از جهت میزان تأثیر این عوامل جامعه شناختى ـ تاریخى است. و همان طور که ملاحظه مى شود این تفاوت تنها در مقدار و میزان است نه در نوع.
اما یک تفاوت دیگر میان ما و مخلوقات منجى مان وجود دارد و آن اینکه ما علاوه بر اشتغالات فراوان دیگر، به تعقل مى پردازیم لیکن آنها به منزله پیشه و حرفه شان تعقل مى کند فلذا امید مى رود بلکه دستاوردهاى ایشان قابل اعتمادتر و پایدارتر باشد. اما باید اذعان کرد که حتى در اینجا هم با تفاوت نسبى مواجهیم نه با تفاوتى مطلق و یا تفاوتى مقوله اى و از جنس نوع. بنابراین، اگر بپذیریم که ما و فیلسوفان نوعاً داراى قواى فکرى مشابه هستیم و به علاوه هر دو به مقدار کم یا زیادى مولود یا متأثر از عوامل جامعه شناختى و فرهنگى یکسان هستیم در این صورت تشابه توجیه پذیرى، تصویب پذیرى، دفاع پذیرى، خطاپذیرى و نقدپذیرى آرا و انظار ما و فیلسوفان تبیین خود را یافته است.
منتشر شده در: روزنامه ایران، ۱۴ آذر ۱۳۸۷