ماجراى دور اول و دور دوم انتخابات ریاست جمهورى نهم داستان بسیار تأمل انگیز و عبرت آموزى است. در مبارزات انتخاباتى دور اول با گرد و غبار و ازدحام قابل توجهى مواجه بودیم لیکن به تدریج که به روز انتخابات نزدیک شدیم، پرده هاى بسیار کنار رفت؛ برخى از نامزدهاى پرسابقه سیاسى که ظاهراً مکتبى وانقلابى مى نمودند، به نفع برخى جریان هاى تجدیدنظر کرده قدرت طلب کنار رفتند و برخى دیگر هم بنا به ملاحظاتى دیگر که در جاى خود قابل بررسى است، اعلام انصراف کردند.
آرایش دو «جریانى» که نهایتاً به مرحله دوم رسیدند، به واقع آرایش تاریخى خیره کننده اى بود، آرایشى که به گمان بنده بسیار بسیار زود است درباره آن بتوان قضاوت روى هم رفته مستوفا و نزدیک به واقعى کرد. بنده معتقدم یکى از جذاب ترین، جالب ترین و آموزنده ترین فرازهاى تاریخ بعد از انقلاب، مصاف دور دوم انتخابات ریاست جمهورى نهم است، مصافى به قدمت تاریخ، تجلى گر همه مبارزات طول تاریخ بشر. مصافى که تبیین تفصیلى آن دست کم گذشت نسلى را طلب مى کند.
اما در اینجا بدین مقدار حداقلى و اشاره گونه مى توان و باید بسنده کرد: از طرفى «جریانى» ایستاده است که دانشگاهیان و حوزویان فراوان و نامدارى گروه گروه از آن حمایت مى کنند. احزاب و گروه ها و مطبوعات سازمان یافته و هماهنگ و آزموده تر مدرنیستى یکى پس از دیگرى به خیل عظیم و هیبت زاى حامیان آن مى پیوندند. برخى از اساتید معروف دانشگاهى به همراه برخى روزنامه نگاران و مقاله نویسان مشهور روزنامه اى، میادین بزرگ شهر تهران را با اطلاع قبلى صحنه تبلیغ و ترویج این جریان پرسابقه و پرسرمایه و پرعظمت کردند. ستادهاى ریز و درشت در منازل و مغازه هاى بسیارى به یمن و برکت توزیع سخاوتمندانه بخش بسیار کوچکى از آن سرمایه ها فعالیت مى کردند.
همچنین تلاش فراوانى صورت مى گرفت تا بر تعداد فیلسوف- فقیهان نامدار حامى افزوده گردد و باید افزود که روزى نبود که بزرگى، فیلسوفى، فقیهى، جامعه شناسى، سیاست شناسى و خلاصه عالمى دانشگاهى یا حوزوى به طومار فزاینده حامیان این جریان اضافه نشود. جریانى با انبانى بزرگ و سنگین از تجربه و تدبیر و سیاست و کیاست و سوابق قرابت با طلایه داران انقلاب؛ جریانى با شیخوخیت و زعامتى فراگیر و گسترده در لایه هاى مختلف حکومتى، مدیریتى، و تجارتى؛ جریانى حامل فقاهت، تفسیر و مصلحت اندیشى و مصلحت بینى، هم در انقلاب و هم در نظام و هم در اسلام، بى هیچ کمى و کاستى؛ جریانى که نه تنها کثیرى از مشاهیر قدرت و ثروت و معرفت را با خود و در کاروان خود همراه داشت و همراه کرد که در خارج از مرز ها به تناسب داخل کشور از حمایت هاى پنهان و آشکارى برخوردار بود. نه تنها برخى از شیوخ خلیج فارس و شیوخ برخى از جمهورى هاى عربى که شیخ و اجله همه آنها نیز به ایما و اشاره حامى این جریان بودند و نه تنها این قبیل زعماى ممالک اسلامى که برخى از زعماى بلاد افرنگ نیز نمى توانستند جلوى شور و شوق حمایت آمیز خود را نسبت به این جریان بگیرند و آن را چند صباحى پنهان نگه دارند.
در طرف دیگر، «جریانى» قرار داشت که به زحمت مى شد نام جریان بر آن چسباند. جریانى بى سرمایه و بى شیخوخیت، جریانى بدون زعامت و حمایت در لایه هاى مختلف حکومتى، مدیریتى و تجارتى. جریانى که نه فقاهت داشت و نه تفسیرهاى چند ده جلدى؛ جریانى که نه براى انقلاب و نظام قائل به مصلحت اندیشى بود و نه معتقد بود که با بستن چشم بر حقایق ارزشى و بینشى اصیل اهل بیتى باید براى اسلام مصلحت بینى کرد. جریان غریبى بود! جریانى غریب و تنها. به زحمت مى شد حزبى، تشکلى، یا گروهى سیاسى یا شبه سیاسى را یافت که بخواهد یا جرأت کند از آن حمایت کند و به زحمت مى شد در میان عالمان دانشگاهى و حوزوى فردى را یافت که علناً از این شبه جریان کوچک سازمان نیافته بى پول و سرمایه و پشتوانه حمایت کند. مطبوعات مؤثر و جاافتاده تر و مقبول تر مدرنیستى و هم، در مواردى، مطبوعات غیر مدرنیستى سنتى نیز به لطایف الحیلى این جریان نحیف بدون حامى را تضعیف و تحقیر مى کردند.
به زحمت مى شد روزنامه نگار و مقاله نویس روزنامه اى را یافت که حاضر باشد به نحوى ولو تلویحى از این جریان غریب نحیف حمایت کند. هرکس در آن ایام قوا و نیروهاى دوطرف را در مجموع و یا در یک روز مقایسه مى کرد، در اندیشه مى شد که براستى این جریان غریب با چه سرمایه و با چه جرأتى پا بدین میدان سهمگین گذارده است براستى هیچ جزء و بخشى از جریان دوم قابل مقایسه با جریان اول نبود: نه قدش، نه وزنش، نه سرمایه اش، نه حامیان صاحب قدرت و ثروت و معرفتش، نه توان رسانه اى و مطبوعاتى اش، نه تجربه اش، و نه حامیان گونه گون شیخ و شاه و فرنگى اش. پس این جریان براستى چه داشت و به اتکاى چه چیزى پا بدین میدان بسیار بسیار نابرابر گذاشته بود سرمایه هاى این جریان براى چنین میدانى، همچون خودش، غریب بود. خیلى ساده و به اجمال، سرمایه هایش عبارت بود از سادگى و صداقت، دردمندى و دردشناسى و شوق خدمت و رفع تبعیض و محرومیت. سرمایه این جریان عشق و اعتقاد شیعى به عدالت و تبعیت از الگوهاى علوى به قدر فهم و درک خود و شرایط و پذیرش نیروهاى سیاسى در صحنه بود.
در آن چند روز قبل از ۴ تیرماه روزى نبود که دانشجویانى پاک دل و مخلص سراسیمه وارد نشوند و جریان این نبرد بسیار بسیار نابرابر و در برخى موارد ناجوانمردانه را گزارش نکنند. روزى نبود که به طرق مختلف شنیده نشود که برخى از همین سنخ دانشجویان، امکانات قلیل مادى و مالى خود را در آن ایام صرف تبلیغات براى ایمان و اعتقادشان نکنند. دست کم شور و شوق و اشک هایشان حکایت از این شیدایى و فداکارى مى کرد.
پاسخ به این سؤال که چه شد که مردم به احمدى نژاد رأى دادند چندان دشوارى و پیچیدگى ندارد. به اعتقاد بنده مردم ایران یکى از درخشنده ترین و زیباترین جلوه هاى حق شناسى و عدالتخواهى کم نظیر خود را در این ماجرا به نمایش گذاشتند. هر چه از این رویداد تاریخى بیشتر فاصله بگیریم تابندگى و زیبایى این جلوه بیشتر نمایان خواهد شد. اگرچه امکان دارد به نظر برخى این قضاوت زودهنگام تلقى شود زیرا به یک معناى عمیق و همه جانبه اى ماجراى آن رقابت و نبرد نه تنها پایان نپذیرفته بلکه تازه از ۴ تیرماه ۱۳۸۴ وارد مراحل و صورت هاى جدى تر و گاه ناجوانمردانه ترى شده است. اگرچه موافقم که آن نبرد در صورت هاى مختلف واعلام نشده، نه تنها متوقف نشده که روز به روز بر دامنه آن افزوده مى شود. لیکن قضاوت بنده صرفاً درباره فهم و انتخاب ملت ایران در چهارم تیرماه هشتاد و چهار است. اکنون قائل نیستم که دولت نهم قطعاً بر خیل عظیم معضلات و مشکلات محصول سازوکار شبکه مفسد فزون طلب غارتگر قدرت- ثروت دوران پس از جنگ فائق خواهد آمد. همچنین، گمان نمى کنم کسى بتواند پیش بینى کند که دولت نهم قطعاً بر توطئه ها و دسیسه هاى افراد و جریان هاى مفسد و غارتگر بیت المال پیروز خواهد شد.
بخشى از ماجرا البته به تدبیر و ذکاوت دولت نهم و رئیس آن بستگى دارد که چقدر علاوه بر برخوردهاى موردى جهت قطع ایادى آن شبکه غارتگر طغیانگر مفسد، توانایى برخورد نظام مند و سیاستگذارانه با این شبکه شوم را داشته باشد اما روشن است که این همه ماجرا نیست. همه شخصیت ها و مسئولین مختلف حکومتى، هریک نقش خود را در این معرکه ایفا خواهند کرد. و البته در «یوم یقوم الحساب» هم پاسخگوى اعمال خود خواهند بود. همچنین، صنوف و اقشار مختلف اجتماعى، اعم از دانشگاهیان و حوزویان، صاحبان ثروت و قدرت و آحاد مردم ایران هر یک سهم و مسئولیت خود را دارند. رئیس دولت مدتهاست که به تصریح و به تلویح مى گوید دولت در موضوع عدالت و نیز در مبارزه خود علیه مفسدان اقتصادى تنهاست و این یعنى، مفسدان اقتصادى همدستان سیاسى پرقدرتى را درون حکومت پشت سر خود دارند که به موقع از آنها حمایت و حفاظت مى کنند. این سخن رئیس جمهور از وقایع بنیاناً شومى در آینده نه چندان دور خبر مى هد.
آنچه اما از اهمیت مبنایى فوق العاده سرنوشت سازى برخوردار است، این است که ملت ایران در اثر اعمال و افعال کنونى رجال و مسئولان سیاسى (همچون شراکت در غارت ها، همدستى و همراهى و تأیید پنهانى چپاول بیت المال، و همزمان مظلوم نمایى و توصیه خلق به پاکدامنى و امانتدارى و تقوا، و نیزحق پوشى ها و دروغ ها و سکوت ها و تجاهل ها و عافیت طلبى هاى دنیاطلبانه) عملاً روزى به این نتیجه برسد که: براى تأمین مسکن و اشتغال و ازدواج و تحصیل خود و فرزندان مان باید دست از عدالتخواهى و مبارزه با مفسدان و غارتگران برداشت و به نحوى با آنها کنار آمد. زیرا دیدیم که تنها دولتى که قدرى به علویان شباهت داشت، بدترین وضع معیشتى را براى خود و فرزندان مان رقم زد. آرى! دولتمداران نهم مردان دلسوز و زحمتکشى هستند و برخى از آمال شان و آرمانشان ما را تا حدودى به یاد نیکان و شفیقان و علویان مى اندازد. لیکن چه سود عاقبت الامر ما مى خواهیم زندگى کنیم و امور زندگى مان قرار و سامانى داشته باشد، و البته به آقا امیرالمؤمنین و فرزندانش هم احترام مى گذاریم و براى تعظیم و تکریم شان هر ساله مراسم سوگوارى مجللى برگزار مى کنیم!
آیا ملاحظه مى شود که تنهایى دولت در امر عدالت و مبارزه با مفاسد اقتصادى چه معناى ژرفى دارد (دقت کنیم! بحث بر سر کفایت و مناسبت یکایک سیاستهاى دولت نیست که این امور مقام دیگرى مى طلبد) آیا روشن نیست که در صورت ادامه این تنهایى و رهاگذاشتن گرگ ها و کرکس ها و کفتار ها در حمله به اقتصاد مملکت و حراست و حفاظت از آنان هنگام مواجهه با دولت، نتیجتاً خراب تر شدن وضع معیشتى مردم، آحاد مردم چه احساسى نسبت به آرمان طلبى و عدالتخواهى و مبارزه با مفاسد اقتصادى پیدا مى کنند آیا روشن نیست که این احساس بى تفاوتى و بلکه انزجار نسبت به این ارزشهاى بنیاناً هویت بخش چه تبعات و نتایجى براى انقلاب اسلامى خواهد داشت آیا بنیاناً چیزى از انقلاب اسلامى باقى خواهد ماند نیز، آیا روشن نیست که سکولاریسم با تمام قامت خود در روح و فکر و احساس ملت ایران به نحو وثیقى تعبیه و تحکیم خواهد شد در آن هنگام و در آن صورت، آیا جا ندارد از خود سؤال کنیم: براستى حال که آرمان طلبى ها و عدالتخواهى هاى ملى و بین المللى ما منتفى شده است، منازعات و مناقشات ما با افرنگیان دیگر بر سر چیست و بنیانى تر از این، براستى ما براى چه انقلاب کردیم آیا این سؤال با تمام قدرت و قوت برایتان مطرح نمى شود اگر مطرح نشده و نمى شود، دست کم پاى حرف بسیارى از جوانان و نوجوانان این مملکت بنشینید که بدون این تحلیل ها، به این سؤال رسیده اند و اگر گوش شنوایى پیدا کنند، آن را مطرح مى کنند.
آرى! روى سخن این بنده نه با جوانان و نوجوانان و مردم عادى این مرز و بوم است که سر در گریبان خود دارند و زندگى شان را مى کنند، که با همه مسئولان است!
هر که هستیم باید بنشینیم و صادقانه دست کم به خودمان- آرى! به همان قلب مان- پاسخ دهیم که: براستى ما براى چه انقلاب کردیم طفره رفتن سودى ندارد زیرا روزى با شهدا و جانبازان و خانواده هاى رنج کشیده آنها در این دنیا و به نحو بى پرده اى، در دیار باقى مواجه خواهیم شد، مواجهه هاى فوق العاده هراسناک و بس خرد کننده. «و مالى لااعبد الذى فطرنى و الیه ترجعون».

منتشر شده در: روزنامه ایران، ۹ تیر ۱۳۸۷

به اشتراک بگذارید : | | |