
نوشته پشت کتاب
«به رغم شگفتی نویسنده ساختار انقلابهای علمی و دیگران، این کتاب پرنفوذترین کتاب فلسفه انگلیسی زبان در نیمه دوم قرن بیستم از آب درآمد. کتاب کوهن آغاز پایان تجربهگرایی منطقی را رقم زد».
ریچارد رورتی(۱۹۹۵)
«تامس کوهن و دیگرانی که تأکید کردهاند مشاهده از نظریه انفکاکناپذیر است بدین ترتیب مرا قانع کردند».
ویلرد کواین (۱۹۹۶)
«به نظر من مفاهیم صدق و عقلانیت و آفاقیت فقط به مثابه مفاهیم محدودی برای داخل علوم مطرح نشدند بلکه به منزله بخشی از ایدئولوژی علوم مطرح شدند، ایدئولوژیای که از نهضت روشنفکری قرن هجدهم اروپا عمدتاً بر فرهنگ ما سیطره داشته است. تأثیر انتقادات کوهن، فوکو، دریدا، و دیگران بوده است که آن ایدئولوژی را مضمحل کرده است».
السدر مکاینتایر (۱۹۹۸)
«کوهن فوقالعاده است در اینکه با به کارگیری زبان پس از انقلاب، بیان میکند که امور، قبل از انقلاب چگونه بودهاند».
دانلد دیویدسون (۱۹۸۴)
«…کوهن نکات مهم چندی درباره نظریههای علمی و نیز درباره اینکه فعالیت علمی باید چگونه نگریسته شود مطرح کرده است».
هیلری پاتنم (۱۹۸۱)
«کوهن این نکته بسیار جالب و انقلابی را مطرح میکند که فیزیک، سنتی تاریخی است و بنابراین همانقدر نیازمند فهم درونی است که خود تاریخ آن».
پل فایرابند (۱۹۸۱)
«نقادی پروفسور کوهن نسبت به آراء من درباره علم جالبترین نقادیای است که من تاکنون با آن مواجه شدهام».
کارل پاپر (۱۹۷۰)
«کوهن مرا بسیار خوب فهم میکند – به نظر من بهتر از اکثر منتقدانی که من میشناسم؛ و نقد اصلی وی بسیار مهم است». او میگوید: «کوهن چیزی را کشف کرده است که من نتوانستم ببینم، و از کشف او بینش و بصیرت قابل توجهی به دست آوردهام».
کارل پاپر (۱۹۷۴)
هرچند این کتاب به خاطر اهمیت فراوان خود در رشته های تاریخ علم، فلسفه علم و جامعه شناسی پیش از این دوبار ترجمه شده بود؛ اما به دلیل اشکالات فراوان، ضرورت ترجمه و چاپ آن توسط شخصی مسلط به مباحث فلسفه علم احساس می شد.
این کتاب توفانی در رشته های یاد شده ایجاد کرده و تاکنون به بیش از ۲۰ زبان ترجمه شده است. کوهن باور داشت مقبولیت نظریه های علمی بیشتر به خاطر توافق تاریخی است که در هر دوره میان دانشمندان ایجاد می شود.
سعید زیبا کلام که در دقت و وسواس مشهور است این کتاب را پس از سال ها با مقدمه ای ۳۰ صفحه ای ارائه کرد که با عنوان «جانشین مقدمه» محتوای نظرات متفکران بزرگی نظیر: «ریچارد رورتی»، «کواین»، «دیویدسون» و… راجع به کتاب کوهن است. این مقدمه نشان می دهد تا چه حد، حتی رشته هایی چون سیاست و اقتصاد تحت تاثیر آن کتاب هستند.
صاحبنظران اعتقاد دارند ترجمه هایی که از سوی مرحوم احمد آرام و عباس طاهری ارائه شده بود دارای اشکالات فراوان و گاه فاحش بودند. از این رو افراد زیادی انتظار ترجمه پاکیزه ای را می کشیدند.
تامس کوهن در مقدمه کتاب درباره نگارش این کتاب نوشته است:
«این کتاب نخستین گزارش کامل منتشرشده طرحی است که طراحی اولیه آن به پانزده سال پیش بر میگردد. در آن زمان من دانشجوی تحصیلات تکمیلی در رشته فیزیک نظری و تقریباً در مراحل پایانی نگارش رسالهام بودم. مشارکت خوشیُمن من در یک درس دانشگاهی آزمایشی، به منظور آموزش علوم فیزیکی به دانشجویان غیررشتههای علوم طبیعی، نخستین باب آشناییام را با تاریخ علم فراهم ساخت. در کمال شگفتی، آشنایی من با شیوه عمل علمی و نظریات علمی منسوخ، برخی از تلقیهای بنیانیام را درباره ماهیت علم و دلایل موفقیت ویژه آن بهطور مبنایی با تردید مواجه ساخت.
این تلقیها تا حدودی حاصل آموزشهای علمی و تا حدودی ناشی از تعلق غیرحرفهای بود که از دیرباز به فلسفه علم داشتم. صرفنظر از میزان سودمندی آموزشی و مقبولیت انتزاعی تلقیهای مذکور، میان آنها و ماجرایی که پژوهشهای تاریخی نشان میداد هیچ سازگاری وجود نداشت. با این وصف، تلقیهای مذکور برای بسیاری از بحثهای مربوط به علم، اساسی بوده و هستند. بنابراین بهنظر میرسید که کاوش درباره ناکامی آنها در بیان حقیقتِ امر، کاملاً بجا و شایسته است.
در آن سالها، وقت زیادی از من صرف کاوش در حوزههایی میشد که نسبت آشکاری با تاریخ علم نداشتند، امّا تحقیقات جدید در این حوزهها معضلاتی را آشکار میکنند، شبیه آنچه تاریخ به من مینمایاند. پانوشتی که تصادفاً بدان برخوردم مرا متوجه آزمایشهایی کرد که به مدد آنها ژان پیاژه، هم جهانهای مختلف کودک در حال رشد را تشریح میکند و هم فرایند انتقال از یکی به دیگری را. یکی از همکارانم مرا بر آن داشت مقالاتی را در حوزه روانشناسی ادراک، بهویژه مقالات روانشناسان گشتالتی، بخوانم. همکار دیگری نظریهپردازیهای وُرفدرباب تأثیر زبان بر جهانبینی را به من معرفی کرد. و کواین معماهای فلسفی تمایز تحلیلی تألیفی را برایم گشود. این گونه کاوشهای تصادفی و بیضابطه است که جامعه پژوهشگران امکان آن را فراهم میکند، و تنها بهواسطه آن بود که من توانستم با رساله تقریباً ناشناخته لودویک فِلِکآشنا شوم. رسالهای که پیشاپیش بسیاری از اندیشههای مرا بیان کرده بود.اثر فِلِک به همراه اظهارنظر یکی از پژوهشگران جوان، فرانسیس ساتن، توجه مرا به لزوم طرح این اندیشهها در عرصه جامعهشناسی جامعه علمی جلب کرد. اگرچه خوانندگان با اشارات معدودی به این آثار یا گفتگوها در کتاب مواجه خواهند شد، لیکن دین من به آنها بیش از آن چیزی است که بتوانم بازگویم یا ارزیابی کنم.
دعوت به سخنرانی برای مؤسسه لوئلدر بوستن در آخرین سال کاوشم بهعنوان پژوهشگر جوان، برای نخستین بار این امکان را برایم فراهم کرد تا تلقی کماکان در حال تغییر و تحول خود را از علم در معرض نقد و ارزیابی قرار دهم. حاصل آن دعوت، مجموعهای از هشت سخنرانی بود که تحت عنوان “در جستجوی نظریه فیزیکی” در مارس ۱۹۵۱ ایراد شد. در سال بعد، تدریس تاریخ علم را شروع کردم. مشکلات تدریس در حوزهای که هرگز بهطور منظم در آن حوزه مطالعه نداشتم در حدود یک دهه مجال اندکی برایم باقی گذاشت تا به تفصیل صریح اندیشههایی بپردازم که در ابتدا مرا به این وادی کشانده بودند. با این وصف، خوشبختانه آن اندیشهها منشأ رویکرد ضمنی من و نیز برخی مسائل ساختاری در بسیاری از تدریسهای پیشرفتهترم شدند. بنابراین، من باید از دانشجویانم برای درسهای ارزشمندی که گرفتهام تشکر کنم، درسهایی هم درباره مقبولیت اندیشههایم و هم درباره فنون مناسب برای ابلاغ مؤثّر آنها. همان رویکرد و مسائل ساختاری به اکثر پژوهشهای عمدتاً تاریخی و ظاهراً متنوع من، که پس ازپایان دوره پژوهشگریام منتشر کردهام، وحدت بخشیدهاند. برخی از آن پژوهشها به نقش عمدهای که نوعی از مابعدالطبیعه در پژوهشهای نوآورانه علمی ایفا میکند، میپردازند. برخی دیگر، نحوه انباشت و پذیرش مبانی آزمایشی نظریه جدید از سوی دانشمندان متعهد به نظریه ناسازگار قبلی را بررسی میکنند. آنها ضمناً، به توصیف نوعی تحول میپردازند که من آن را در ذیل، “ظهور” یک نظریه جدید یا اکتشاف نامیدهام. گذشته از اینها، موقعیتهای کاری دیگری از این قبیل نیز وجود دارند.
مرحله پایانی تحول این کتاب با دعوتی برای گذراندن سال تحصیلی ۱۹۵۸۱۹۵۹ در مرکز مطالعات پیشرفته در علوم رفتاری آغاز شد، جایی که بار دیگر توانستم بهطور بیوقفه بر روی مسائل مطرحشده در این کتاب تمرکز کنم. حتّی مهمتر از این تمرکز، حضور یکساله در جامعهای عمدتاً مرکب از عالمان علوم اجتماعی بود که مرا با مسائل پیشبینیناشدهای درباره تفاوتهای میان جامعه دانشمندان علوم اجتماعی و جامعه دانشمندان علوم طبیعی که در میان آنها آموزش دیده بودم مواجه کرد. بهویژه، من از تعدد و دامنه تعارضات آشکار میان عالمان اجتماعی دربار? ماهیت مسائل و روشهای مُجاز علمی شگفتزده شده بودم. هم تاریخ و هم آشنایی مستقیم من با علوم طبیعی این تردید را در من ایجاد کرد که پژوهشگران علوم طبیعی، در مقایسه با همتایان خود در علوم اجتماعی، پاسخهای محکمتر و بادوامتری به چنین سؤالهایی دارند. با این وصف، کار و کاوش در ستارهشناسی، فیزیک، شیمی، یا زیستشناسی بهنحوی است که معمولاً مناقش? شایع بر سر مبانی را، که امروزه فیالمثل میان روانشناسان یا جامعهشناسان وجود دارد، ایجاد نمیکند. تلاش برای کشف منشأ این اختلاف مرا بر آن داشت تا نقش آنچه را که از آن پس “پارادایم” خواندهام، بشناسم. مقصود من از پارادایم، دستاوردهای علمیای است که عموماً پذیرفته شدهاند و برای مدتی مسائل و راهحلهای الگو را در اختیار جامعهای از کاوشگران قرار میدهند. به محض اینکه این قطعه از پازل من در جای خود قرار گرفت، پیشنویس این کتاب بهسرعت تهیه شد.»
از دکتر سعید زیباکلام کتابهای «چیستی علم»، «خلاف جریان» و «معرفت شناسی علوم اجتماعی » در فروشگاههای دفتر نشر معارف و سایت پاتوق کتاب موجود و قابل تهیه است.
علاقه مندان برای خرید آنلاین این کتاب می توانند به سایت انتشارات سمت مراجعه نمایند.