در علم جدید تنها آن چیزى پذیرفته است که با محک تجربه سنجیده شده باشد. به راستى آیا این سخنى راست است روش شناسى کارهاى نیوتن به مثابه یکى از بزرگترین دانشمندان تاریخ جدید بشر آنچنان که دکتر سعید زیباکلام در نوشتار حاضر بررسى کرده نشان خواهد داد که هرگز تاریخ علم چنان گزاره اى را صادق نمى داند.
سؤال مهم حائز توجه این است که آیا نیوتن اصل عام گرانش متقابل را با مشاهده گرانش متقابل میان اجسام زمینى و سماوى نتیجه گرفته است. بدین ترتیب درحالى که نفوذناپذیرى اجسام در قلمرو آسمان تن به آزمایش و مشاهده نمى دهد، چگونه مى توان پذیرفت که امر به مراتب دشوارتر جاذبه متقابل میان اجسام سماوى تن به آزمایش یا مشاهده داده است از میان ناقدان نیوتن، لایبنیتس از جایگاه ویژه اى برخوردار است اما ناقدان همه از حوزه دکارتیان نبودند و از همه جالب تر «راجر کوتس» که محرم نیوتن و نویسنده مقدمه مدافعانه در آن طبع است، همدلانه طى نامه اى به نیوتن متذکر مى شود که جاذبه مورد نظر نیوتن مستلزم اسناد جاذبه به اجسام است و این چیزى جز یک فرضیه نیست. بدون تردید تحشیه عمومى درمطالعات تحقیقات تخصصى حوزه نیوتنى در دوره معاصر جایگاه ممتاز و منحصر به فردى دارد. آنچه در زیر مى آید مهم ترین مطالب و مواضع خداشناختى، فلسفى و روش شناختى تحشیه عمومى است. نخستین جمله تحشیه عمومى اعلام آشکار نبرد و چالش علیه دیدگاه مکانیستى دکارتى در حوزه آسمان است. «فرضیه کشتارها مشحون از مشکلات بسیار است.» این زیباترین نظام خورشید و سیارات فقط مى تواند از تدبیر و سیطره یک موجود هوشمند و قدرتمند ناشى شود.»
این موجود بر همه چیز حکومت مى کند نه به منزله روح جهان که به منزله حاکم همگان … او ابدى و نامتناهى است … حضور وى از بى نهایت تا بى نهایت است … او ابدیت و نامتناهیت نیست اما ابدى و نامتناهى است … استمرار مى یابد و همیشه حاضر است … و با وجود همیشگى و همه جایى خود استمرار و فضا را تقویم مى کند چون هر ذره فضا همیشه هست و مالک همه چیزها نمى تواند هیچ گاه و هیچ جا نباشد … او حاضر و مطلق است. نه فقط به عرض بلکه به جوهر. زیرا عرض نمى تواند بدون جوهر باشد. همه چیز در او قرار دارد و در او حرکت مى کند معهذا هیچ یک اثرى بر دیگرى ندارد … همه پذیرفته ایم که خداوند ضرورتاً وجود دارد و به واسطه همین ضرورت، او همیشه و همه جا وجود دارد، لیکن به شیوه اى کاملاً غیرجسمانى و غیرانسانى و نامعلوم براى ما … لیکن ما نمى دانیم جوهر واقعى هر چیزى چیست. در اجسام ما فقط شکل و رنگ آنها را مى بینیم و اصوات را مى شنویم و … لیکن بنا نیست جوهره درونى آنها را یا با حواسمان و یا با هر عمل تأملى ذهنمان بشناسیم. در این صورت ما تصور بسیار ناچیزترى از جوهر خداوند داریم. ما فقط او را به واسطه خردمندانه ترین و عالى ترین مصنوعات وى و علل غایى آنها مى شناسیم. نیوتن سپس اظهار مى کند که ضرورت مابعدالطبیعى هیچ گاه نمى تواند تنوع انواع را ایجاد کند و سپس از این نتیجه مى گیرد که «تمام آن تنوع کائنات طبیعى که ما در زمان ها و مکان هاى متفاوت مى یابیم، نمى تواند از چیزى جز اندیشه و اراده موجودى ضرورتاً موجود نشأت گیرد» نیوتن در پایان این بخش نتیجه مى گیرد: «و بنابراین گفت وگو درباره خداوند بر مبناى ظواهر کائنات یقیناً بخشى از فلسفه طبیعى است.» نیوتن سپس تأملات خداشناسانه و الهى را رها مى کند و موضوع علل گرانش را که سخت مورد شورش و حمله قرار داشته، مورد بحث قرار مى دهد. او در ادامه بحث از علت گرانش عبارتى را اظهار مى کند که بویژه در قرن ۲۰ معروف ترین جمله روش شناسانه همه آثار اوست. عبارتى که امروزه به نحو بسیار گمراه کننده اى پرچم روش شناسى و معرفت شناسى دانسته مى شود. «… من فرضیه جعل نمى کنم…» نیوتن در آخرین فراز تحشیه عمومى و همین طور در سایر آثار و مکتوباتش از جمله علم الابصار (۱۷۰۶) تصریح مى کند که علت گرانش را نمى داند و فرضیه هم جعل نمى کند اما على رغم این تأکیدات مکرر به فرضیه سازى فوق العاده جالبى در باره علت گرانش مبادرت مى کند: «مى توانیم درباره یک روح بسیار لطیف که درون همه اشیا و اجسام مخفى است و آنها را دربرمى گیرد، مطلبى اضافه کنیم. روحى که به واسطه نیرو و عمل آن، اجسام برقى در فواصل دورتر عمل مى کند و به طورى ذرات مجاور را دفع یا جذب مى کنند. روحى که به واسطه عمل و نیروى آن ساطع شده انعکاس و انکسار مى یابد و اجسام حرارت مى یابند و …
اینها امورى است که نمى توان در چند کلمه توضیح داد و ما به قدر کافى آزمایش براى تعیین دقیق و اثبات قوانین حاکم بر آنها انجام نداده ایم. قوانینى که این روح برقى وکش سان مطابق آنها رفتار مى کند» این فرضیه سازى فوق العاده جالب توجه است. از این جهت که نیوتن هیچ وقت به وضوح نمى گوید که مى خواهد پدیدار گرانش را به مدد فرضیه اى تبیین کند و همین طور نمى گوید که براى این امر مى خواهد فرضیه اى بسیار بدیع و بى سابقه را جعل و ارائه کند.
اما چرا چرا اعلام نمى کند تفحصى حتى نسبتاً سطحى و گذرا در دو اثر مهم نیوتن به وضوح آشکار مى کند که این امر به هیچ وجه نمى توانسته معلول غفلتى از سر شتابزدگى یا سهل انگارى باشد. تبیین این امر که چرا نیوتن به فرضیه سازى اش تصریح نمى کند این است که این کار توسط روش شناسى نوپا و جدیدالتأسیس در قرن هفدهم از جمله گناهان کبیره روش شناختى محسوب مى شد و بنابراین اعلام صریح و علنى انجام آن فقط مى توانست رسوایى بزرگ و موجى از انتقادات افزونتر را برایش به ارمغان بیاورد. اینک امکان دارد در پرتو این تبیین سؤال جدیدى مطرح شود:
با این اوصاف چرا نیوتن متوسل به تبیین به مدد فرضیه اى بسیار بدیع و بى سابقه مى شود او مى توانست موضع «علت را نمى دانم» را که قبلاً اتخاذ کرده بود، حفظ کند. پاسخ به این سؤال را در دو سطح مى توان ارائه کرد: در قلمرو خاص تبیین علت گرانش و در سطح عام و کلى. در سطح خاص علت گرانش، نیوتن از سوى عموم عالمان و فیلسوفان معاصر خود و برخى از برجسته ترین آنها همچون لایبنیتس بشدت مورد انتقاد قرار داشت که چرا براى پدیدار گرانش که نوعى کنش از دور است، هیچ تبیینى ارائه نمى کند.
در قرن ۱۷ فلسفه مکانیکى حاکم بود و هر فیلسوفى با توجه به این فلسفه کارش را سامان مى داد. یکى از مهم ترین مدعیات فلسفه مکانیکى این بود که عالم ساحت عظیمى است که تمام اجزاى آن با هم در تماس هستند و کنش از دور ممکن نیست.
بنابراین به ایده گرانش فوق العاده انتقاد مى شد. از این رو، نیوتن چاره اى نداشت که براى پدیدار کنش از دور گرانش تبیینى ارائه کند. اما در سطح کلى تر پاسخ این است که نیوتن برخلاف ادعاى روش شناختى اش به واقع و عملاً هیچ ابایى در فرضیه سازى نداشت و این کار را شجاعانه، مدعیانه و با مهارت انجام مى داد.
وى به کرات و در حساس ترین مراحل تفلسف و نظریه پردازى هایش هرگاه لازم مى دید، دست به فرضیه سازى فوق العاده مبتکرانه و بعضاً راهگشاى پژوهش هاى آتى مى زد. برخى ازجمله این فرضیه سازى هاى ثمربخش و پژوهش زا آنهایى هستند که در غالب پرسش هاى معروف علم الابصار مطرح شدند و به تفصیل در مقاله «روش علمى نیوتن در علم الابصار» به تشریح و تبیین انتقادى آنها پرداخته ام. آخرین فراز تحشیه عمومى حاوى نکات جالب ترى درباره همسازى قول و فعل نیوتن است و آشکار مى کند که روش شناسى جدیدالتأسیس و تبلیغ شده تا چه میزان راهنماى عمل خود نیوتن است. نیوتن درمورد روح بسیار لطیف پیش فرض شده اش قائل است که به واسطه نیرو و عمل آن «اعضاى عمل حیوانات به فرمان اراده حرکت مى کنند» یعنى به واسطه ارتعاشات روح که در امتداد رشته هاى اعصاب از اعضاى خارجى به مغز و از مغز به عضلات متقابلاً انتشار مى یابد.» اینک یک سؤال بسیار ساده مطرح مى شود که آیا ارتعاشات این روح و رشته هاى اعصاب توسط نیوتن و یا برخى از معاصرانش مشاهده شده بود امکان دارد کسانى از سر اعتماد و دربست به آموزش هاى اغلب بسیار ساده شده و نادقیق و بعضاً افسانه وار کتب و متون آموزشى درسى به طرز حیرت زا و شگفت انگیزى به این سؤال پاسخ مثبت دهند. نیوتن کاملاً وقوف دارد که در این اقدام بسیار متهورانه خود قدم بر سطح یخ زده و بشدت شکننده اى مى گذارد؛ چرا که اولاً به طور تلویحى اذعان به وجود ابهامات بسیار فراوان کرده، ثانیاً از فقدان آزمایش هاى کافى اخبار مى کند؛ آزمایش هایى که براى تعیین دقیق و اثبات قوانین در این روح برقى و کشسان لازم است. نیاز به تحلیل موشکافانه سخن نیوتن نیست تا به وضوح نتیجه بگیریم که اولاً قوانین حاکم بر رفتار روح موردنظر نیوتن نه اثبات بلکه تأیید هم نشده بودند. ثانیاً نه تنها نتایج آزمایشى به قدر کافى دراختیار نبودند، بلکه اساساً نتایجى وجود نداشتند. پرواضح است که اگر نیوتن هر مقدار نتایج آزمایشى دراختیار مى داشت، آنها را ارائه مى کرد تا اگر حتى به احراز و اثبات آن روح شگفت انگیز موفق نشود، دست کم به اقناع و اسکات مخالفان و منتقدان دست یابد و از حجم اعتراضات و انتقادات بکاهد. نکته آخر درمورد فراز اشاره شده این که نیوتن براى تکمیل دانش و بیان علت نیروى گرانش متوسل به نیرویى غیر مکانیکى مى شود. خصوصیاتى که با توجه به سیطره فلسفه مکانیکى در امور کاوش هاى علمى فقط مى توانست موج اعتراض و مخالفت را افزایش دهد. از این رو کوایره پس از ذکر آخرین فراز بسیار دلالت آمیز تحشیه عمومى به هیچ تحلیل واکاوانه بیشترى نمى پردازد. لیکن جمع بندى نکته سنجانه و ظریفى دارد که شایسته توجه است: «بنابراین ظاهراً پذیرش وجود خلأ، اتم، روح اترى و نیروهاى غیرمکانیکى جعل فرضى محسوب نمى شود – که همه را نیوتن فرض کرده- در حالى که برعکس پیش فرض کردن فضایى پر، گشتارها و بقاى مقدار حرکت در عالم گناهى نابخشودنى محسوب مى شود. بدین ترتیب به نظر مى رسد براى نیوتن واژه «فرضیه» در اواخر عمرش یکى از آن واژگان غریب و همچون کفرگویى شده است که هرگز آن را به خود اطلاق نمى کند.» جاى هیچ گونه شکى نیست که نیوتن در طبع دوم اصول ۱۷۱۳ عملاً مواضع آتى درباره پدیدارها را هیچ گونه تغییرى نمى دهد و عمدتاً به طرح و بسط قواعد بازى علم مى پردازد. به عبارت دیگر وى در طبع دوم به عوض علم کاوى عمدتاً به طراحى قواعد علم کاوى مى پردازد.
* طبع سوم و چهارم:
نیوتن در تمام سال هاى پس از انتشار اصول در ۱۶۸۷ و ریاست انجمن سلطنتى هیچ کاوش جدیدى در حوزه فلسفه طبیعى انجام نمى دهد. اما در سال ۱۷۲۶ ، ۹ سال پس از طبع نهایى و سوم اصول در ۱۷۱۷ طبعى که در آن آخرین جرح و تعدیل هاى معرفت شناختى تحت عنوان معروف «پرسش ها» صورت مى گیرد، نیوتن که بیش از ۸۰ سال دارد، دست به کار انتشار طبع چهارم اصول مى شود. با توجه به این مقدمات کاملاً قابل انتظار است که در طبع چهارم اصول تنها شاهد تحکیم و بسط بیشتر همان قواعد بازى باشیم؛ یعنى افزایش قاعده چهارم به قواعد فلسفى. این مهم ترین تغییرى است که در اصول ۱۷۲۶ اعمال مى شود.قاعده چهارم قائل است که «در فلسفه آزمایشى ما باید قضایایى را که با استقراى عام از اجزا استنتاج شده اند، دقیقاً و تقریباً صادق بدانیم، تازمانى که پدیدارهاى دیگرى ظاهر شوند، که در این صورت یا آن قضایا دقیق تر مى شوند و یا این که آن پدیدارها استثنا محسوب خواهندشد.»- براى فهم هرچه دقیق تر این قاعده شاید لازم باشد از غایت آن پرسش کنیم.
به نظر مى رسد که این اصل براى طرد دیدگاه هاى دکارتى مطرح شده است. خصوصاً با مطالبه این شرط که قضایا فقط باید در «اثبات تجربى، آزمایشى یابند و نه اثبات عقلى، مابعدالطبیعى» به نظر لاکاتوش مهم ترین انگیزه توسعه مباحث روش شناختى در اصول در فاصله طبع اول تا طبع چهارم این بود که نیوتن «موازین نقادى روزگار خود را دقیقاً به آن مقدارى جرح و تعدیل کند که برنامه پژوهشى اش را حفظ کند و نه یک اینچ بیشتر» افزایش قاعده چهارم مهم ترین قاعده روش شناختى است که در طبع آخر اضافه مى شود تا این تعدیل را محقق کرده و اجازه ندهد نقادى هاى روش معرفت شناختى منجر به طرد اثبات هاى استقرایى شود.
بدین ترتیب مى بینیم که نیوتن نه تنها به وضوح در آثارش داراى پیش فرض هاى متافیزیکى است، بلکه برخلاف شعارى که مشهور شده است، وى از روش فرضیه سازى در کارهایش به دفعات استفاده کرده است. این نکات ما را مجدداً با نکته اى که کوهن مطرح مى کند، مواجه مى سازد. کوهن معتقد است که تصویرى که در کتاب هاى درسى درباره روش علمى، خصوصاً روش علمى دانشمندان متهور ارائه شده است، کاملاً منحرف کننده و مغایر با آن چیزى است که در عمل دانشمندان انجام داده اند و مى دهند.
منتشر شده در: روزنامه ایران، ۵ آذر ۱۳۸۶